دانلود رمان گره های روشن pdf از عالیه جهان بین برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
عشق، رسوایی، انتقام و یا… مردی عاشق و اما جداییِ تلخ و قلبی که توانِ فراموش کردن معشوقه ی قدیمی را ندارد و زنی زخم خورده، تازه پا به قلب دیوانه اش نهاده و تمام تلاشش را برای به نام خود زدن آن ویرانه می کند.و کسی چه می داند عشق است یا انتقام که این زن را این چنین حریص کرده. و مرد عاشق ما گاهی دل می بازد به عشق تازه و گاه یاد معشوق قدیمی در قلبش جان می گیرد و او را مقابلش می بیند و تنها خشونت باقی می ماند…
با صدای موبایلم، چشم باز کردم و کش و قوسی به بدنم دادم. چطور خوابم برده بود؟ آه خدایا! تمام بدنم درد می کرد. به سختی بلند شدم و به سالن رفتم، موبایلم روی مبل بود. با دیدن شماره ی مهیار شوک زده شدم و ناخواسته و بی معطلی دکمه اتصال را لمس کردم. – بله؟ مکث کرد و لعنت به من… قلبم درست در گلویم می تپید. بیچاره ام می کرد! – الو؟ مهیار؟ نفسش را فوت کرد و من پنجه لای موهایم فرو بردم و جیغ نخ به نخشان به
هوا بلند شد. این صبح نفرین شده نباید شروع میشد. – آدرس خونه ت رو بفرست با بابا میایم اونجا… هه بلند بالایی نثارم کرد. برای ثانیه ای تلفن را از گوشم فاصله دادم و دستی به صورتم کشیدم. به شدت التهاب داشتم و هنوز گیج بودم. این که داشتم با مهیار حرف می زدم را باور نمی کردم. – مهیار ؟ بذار قبل از هر چیزی، من و تو با هم حرف بزنیم. -حرف؟ من و تو ؟ من با تو حرفی ندارم. اگر به خاطر بابا نبود، صدسال سیاه هم بهت زنگ
نمی زدم. اون شماره ی کوفتی هم با هزار زور از خشایار کش نمی رفتم. به طور کل خواب از سرم پرید، گردن خشک و دردناکم را به دست گرفتم و مالیدم! -من حرف دارم. تو به خودت زحمت نده، هرجا هستی من میام. – می خوای آدرس خونه ت رو ندی؟ از این حرف مهیار کفری شدم، کلافه گفتم: -من فقط… حرفم را قطع کرد. – به حد کافی من من کردی… حتی دلم نمی خواد صدات رو بشنوم چه برسه ببینمت. آدرست رو اس کن، بابا رو میارم….