پست های ویژه
دانلود رمان طمع برای پایان pdf از راضیه خیرآبادی (تسنیم) برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
هر صبح تمام شب هایی که اشک ریختم، یک قدم از آذینی که با شخصیت های کتاب هایش و رویای زیبایش ساخته شده فاصله می گرفتم، من در حال تغییر کاربری یک جنگل بکر و زیبا به یک بیابان بی آب و علف بودم! آذینی که آدم های دورم از من ساخته بودند…
لباس هایم را عوض کردم و جدیدترین و قشنگ ترین لباسم را پوشیدم و شیشه ی عینکم را کاملا تمیز کردم و زدم به چشمانم. قرار بود تا شام به خانه ی ما برسند، اما 11 شب رسید و ولی هنوز نرسیده بودن! عادت داشتم که زود بخوابم به همین دلیل بیخیال شدم و جایم را داخل اتاق پشتی انداختم. لباس رویی و شالم را درآوردم و گذاشتم کنار بالشت تا اگر لازم شد از آن ها استفاده کنم تا سرم بر روی بالشت رسید به خواب رفتم، آن روز
کلی زیور ازم کار کشیده بود که عشق اش می آید خانه تمیز و مرتب باشد. نمی دانم چقدر از شب گذشته بود که از دل درد بیدار شدم تا از سرویس استفاده کنم. هیچ چیزی مزخرف تر از این نبود که دستشویی داخل حیاط باشد! تابستان بود و هوا قابل تحمل، زمستان ها راضی به دل درد بودم تا که به حیاط بروم. عینکم را به چشم هایم زدم و به سمت حیاط حرکت کردم… به سرویس رسیدم اما کسی داخلش بود. نشستم و به دیوار کنار دست شویی تکیه دادم…
تا در باز شد از جایم بلند شدم به داخل بروم که متوجه یک مرد شدم! خواستم جیغ بزنم که گفت: -سلام دختر خاله همان طور خشک ام زده بود! کدام یکی از پسرخاله ها بود!؟ سرم را تکان دادم و آروم گفتم: -سلام. حرکت کرد به سمت روشویی تا دست هایش را بشوید و همان طوری با من حرف می زد -ما رسیدیم. خاله گفت که تو خوابی شرمنده اگه ترسوندمت -نترسیدم، فقط جا خوردم! خوش اومدین شرمنده که من نتونستم تا رسیدنتون بیدار بمونم. خندید..
