پست های ویژه
دانلود رمان احساس پوچ pdf از عایشه عربی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
دختری از جنس شیشه.. که سال ها پیش قلبش شکسته.. ولی توانست روی پاهایش بایستد.. تو زندگیش پیروز شد.. خودش رو به همه اثبات کرد.. ولی با اومدن مردی تو زندگیش همه چی بهم ریخت.. باید خودش رو از دستش نجات دهد.. اما سرنوشت… من دلارامم.. همون دختری که دو سال پیش از خانوادش فرار کرد و در شهری دیگر پناه گرفت و حالا پسر خالم سامی من رو پیدا کرده و می خواد به زور من رو برگردونه پیش خونوادم.. ولی من نمی خوام اما اون بهم علاقه مند شده حالا چیکار کنم..
آسانسور اومد و سوار شدم تو آینه آسانسور یکم مو هام رو مرتب کردم و به رو خودم لبخند دندون نمایی زدم دکمه همکف رو زدم، بعد از چند ثانیه متوقف شد منم با یکم عجله به طرف مازراتی سفیدم رفتم سوییچ رو زدم و داخل شدم.. امروز یه جلسه ی مهم با روانشناس های معروفه ایران داشتم.. این جلسه برام خیلی مهم بود چون من به عنوان یه دختر جزء اندک زنانی بودم که تو این حرفه و خودشم تو ایران موفق بودم. ماشینم رو روشن کردم و به
طرف یکی از شیک ترین رستوران های مازندران روندم، بعد از یه ربع جلوی یه رستوران سنتی ایرانی ماشین رو پارک کردم ساعت تقریبا هشت بود.. پیاده شدم و به طرف در رستوران با قدم های آهسته حرکت کردم.. این که مردها رو منتظر بزاری بهم آرامش می داد. از در که وارد می شدی یه نمای کاملا ایرانی، که دیوارهاش به رنگ کرمی و اون لوستر بزرگ که نور زرد رنگ بخش می کرد فضا سنتی تر کرده بود.. رستوران دو طبقه ای بود توطبقه پایین تقریبا
بیست یا بیست و پنج میز چهار نفره که به رنگ قهوه ای روشن بود، قرار داشت. طبقه پایین پر از مشتری بود.. خدا بدونه تو طبقه بالا چه خبره!.. به طرف پله های سمت راست رستوران که هر دو طبقه را به هم وصل می کرد رفتم.. بدون اینکه نرده ها رو بگیرم کیف دستیم رو تو دستم جا به جا کردم سرم رو کمی بالا بردم و با قدم هایی که توش غرور استواری توش بود بالا رفتم طبقه بالا نسبت به طبقه پایین بزرگ تر بود.. ولی فضاش مثل هم بود، دل انگیز!
