پست های ویژه
دانلود رمان تعلیق pdf از الهه محمدی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
آنچه روایت می شود مثلثی با محبت از یک خانواده… همسو ، همگام ، هم نفس. آنچه بینشان حکم می کرد تنها همزبانی و شور بود. عشق نه تنها ضلعی از آن قانون را نشکست بلکه روابط بینشان محکمتر شد. بی خبر از قانون تلخ دنیا دست دل بهم داده و برای اوج گرفتن سوی دستهای ناآشنا جذب شدند. دو ضلع نقاب از روی پلیدی برداشته و کنار کشیدند اما مرد عاشق تا انتها پیش رفت تا زمانه برایش حکم کند…
وارد فضای سبز که شدند صدای هیاهو بیداد می کرد. پدر و مادر ها نیز دورشان حلقه شده و با کف زدن جوون ها را همراهی می کردند. آقای شمس درحال نگاه کردن به معرکه ای که پسرها راه انداخته بودند گفت: -عقل این بچه تو قرشه .به قول خودش داره می ترکونه. بعد شما ازش جانبداری کن. خانوم شمس گفت: -همه مثل سیاوش هستند. تمام جوون های خانواده صدرا هم بینشون هستن. شما عادت کردی به بچه ات پیله کنی. -اونا رو هم سیاوش
و شرکاش شارژ کردن والا به احترام ما ملاحظه می کردند. خانوم شمس سری تکان داد و پشت سر همسرش از اتومبیل پیاده شد. نزدیکتر که شدند تازه دیدند سرو صدا گوش شهر را پر کرده است. هیجان و شور ونشاط بیداد می کرد. مهمانان هر سه مجلس یکی شده و بی آنکه هم را بشناسند دست افشانی و پایکوبی می کردند. انرژی سیاوش مثل آهنربایی قوی همه را جذب می کرد و مرکز تمام نگاه ها بود…. -این بچه ها که خستگی حالیشون نیست بابا جون.
ولشون کنی هفت شبانه روز دور خودشون تلو می خورن. تا گشت نیومده دست زنتو بگیر برو. سروش نگاهی به ساعت انداخت و حق را به پدر داد. دورادور برای تمام بچه ها دست تکان داد و به طرف اتومبیل عقب گرد کرد. صدای پخش ها پایین آمد و مشایعت کنندگان نیز به سمت و سویی که آمده بودند برگشتند. پسرها دسته شده و دوری در محوطه زده و هوای خوش نیمه شب را به ریه کشیدند. آب و هوای معتدل باعث رخوتشان شد و…
