دانلود pdf رمان نایف از الهه محمدی

دانلود رمان نایف pdf از الهه محمدی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی

آرشام بوکسور معروفی که پسر اول خانواده ای مهربون و منسجمه. با اصرار خانوادش برای ازدواج با دختری که باب میلش نیست در مهمونی خوانوادگی شرکت میکنه. برای کمک به پدرش وارد فروشگاه پدرش میشه و اونجا نیلوفر رو میبینه. تو راه برگشت از سفر شمال تصادفی میکنه که…

خلاصه رمان نایف

دوشادوش هم از باشگاه بیرون زدند. آرشام در حال بیرون کشیدن اتومبیل از پارک گفت: یه ماموریت بهت بدم انجام میدی راشا؟ در را باز کرد و کنار آرشام نشست: تا چکاری باشه؟ در جاده افتاد. نگاهی به عقربه های ساعت انداخت و بادیدن ده و چهل و پنج دقیقه سری به طرفین تکان داد؛ -فردا یه دو ساعت میری فروشگاه؟ نه می بینی که تاکی سرتمرینم. -قربون اون عضله ها پیچ در پیچت بشم، جون داداش! باید برم جایی کار واجب دارم.

یه حالی بده اگه وقت داری. من از اینجور فضاها بدم میاد آرشام. والا دور پرواز خط می کشیدم و دست راست بابا می شدم. من نگفتم عشقت به ماهی و غواصی و پروازو ورزشو بذار کنار. یه فردا یا احیانا گاهی اوقات که نیستم یا کار دارم برو فروشگاه چون بابا به هیچ وجه دیگه نمی تونه از شرکت بزنه بیرون. یه آدم مورد وثوق بذار فروشگاه، خودتم باش پیش بابا. اینهمه آدم بیکارو جویای کار! دنبالش هستم داداش. اما تا بتونم اطمینان کنم

طول می کشه تازه اونجوریم باید هفته ای یکی دوبارو چکشون کرد. -بازم خلوتر می شی. -حالا فردا هستی یانه؟ تکلیفمو معلوم کن. کجا می خواهی بری که اینقدر حیاتیه؟ با ” پانی ” قرار دارم. نرم برجک باروی ما رو میاره پایین. خیلی بدقولی کردم تا حالا. یهو بگیرش خیالت راحت شه اینقدرم حرصشو نخوری. -مامان می گه اول راشا. دلمم نمی خواد پیش از تو زن بگیرم. -منو لا منگنه نذار آرشام. از زندگیت لذت ببر. -چرا باخودت رودربایستی داری برادر من…