رمان سرا
دانلود رمان جدید رمان عاشقانه
رمان سرا
پست های ویژه
دانلود pdf رمان آب و آیینه از سمیرا ایرتوند

دانلود رمان آب و آیینه pdf از سمیرا ایرتوند برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی

باز دوباره با این دختره ی بی سرو پا اومدی؟ صدای محکم، اما آرام مهشید خواهرم بود. سربلند کردم، به او خیره شدم و خندیدم: علیک سلام مهشید خانم… حرفی نزد و با چشمان قهوه ای درشتش فقط تماشایم کرد. جلو رفتم و همان طور کیفم را روی میز پرت کردم و گفتم: جواب سلام واجبه خواهر! فهمید مسخره اش می کنم، سرتکان داد و نشست. لباس هایم را در آورم و همان جا روی مبل پرت کردم. صدای اعتراض مهشید فضا را پر کرد…

خلاصه رمان آب و آیینه

وارد خانه که می شوم، قبل از هر چیزی بوی حلوا در بینیم می پیچد، مامان همچنان در حال غر زدن و شکایت از زمین و زمان است. سلام می کنم و میپرسم: چی شده باز؟ – میخوام برم سر خاک هیچکی نیست باهام بیاد، بابات که طبق معمول کار داره، نباتم که همچنان از مرده میترسه. فکر میکنه بره سر خاکشون زنده میشن و …! آهی می کشد و ادامه ی جمله اش را میخورد و با مکثی ادامه می دهد: بچه م آیه هم که از همون شب مرگ بهمن

تهدید شد سر خاک داداشش نمیتونه بیاد. دلم میگیرد از رسم مسخره ی دنیا و آدم هایش یکی خطا می کند و یک قوم محکوم می شوند آدم هایی هستیم که حکم به حبس ابد هم می دهیم. در حال بختیم که آزاد هم می آید. صدای آهنگ گوشیش را تا آخر بالا برده. مادر که دلش از همه کس و همه چیز پر است، عصبی داد میزند: مگه نمیبینی داریم حرف میزنیم؟ کم کن صدای اون بی صاحابو. بی خیال سر تکان می دهد و خیاری از روی میز برمی داد.

در حالی که به خیار گاز می زند، با همان دهان پر می گوید: دارم با دوستام میرم بیرون، یه پنجاه صد تومن بده. چشم گرد می کنم؛ آزاد دیگر شورش را درآورده! سکوت و خونسردی بابا روز به روز این پسر را گستاخ تر می کند. گاهی واقعا دلم برای مامان میسوزد؛ تک و تنها بار مشکلات این خانه را روی دوشش دارد و همین مشکلات این اواخر باعث ضعف اعصابش شده.میدانم بقیه متوجه نمی شوند اما داد و بیدادها و البته لرزش دستانش در مواقعی که عصبیست…

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
باز دوباره با این دختره ی بی سرو پا اومدی؟ صدای محکم، اما آرام مهشید خواهرم بود. سربلند کردم، به او خیره شدم و خندیدم: علیک سلام مهشید خانم... حرفی نزد و با چشمان قهوه ای درشتش فقط تماشایم کرد. جلو رفتم و همان طور کیفم را روی میز پرت کردم و گفتم: جواب سلام واجبه خواهر! فهمید مسخره اش می کنم، سرتکان داد و نشست. لباس هایم را در آورم و همان جا روی مبل پرت کردم. صدای اعتراض مهشید فضا را پر کرد...
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    آب و آیینه
  • ژانر
    عاشقانه، معمایی
  • نویسنده
    سمیرا ایرتوند
  • ملیت
    ایرانی
  • ویراستار
    رمانسرا
  • صفحات
    1015
لینک های دانلود
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • admin
  • 1,523 بازدید
  • برچسب ها:
مطالب مرتبط
موضوعات
ورود کاربران

کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان سرا " میباشد.