دانلود رمان آواز آیه ها pdf از اسما چنگایی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
آیه دختر موفق و مستقلی که تولیدی لباس داره… و مهیار مردی که مجبوره از شغل خودش استعفا بده تا تولیدی ورشکسته ی پدرش رو سر پا کنه و برای این کار مجبور به شراکت با آیه است. دختری که باهم یه گذشته ی مشترک دارن اما مهیار انگار این گذشته رو یادش نمیاد تا اینکه…
با فکر به آن روز اشک در چشمم جوشید. مامان فکر می کند که می تواند با چند معذرت خواهی خشک و خالی همه ی آن خاطرات تلخ و مزخرف را از سرم پاک کند و برای همین هم مدام و به هر روشی بازی در می آورد تا مرا ببیند اما من برای نبخشیدنش دلیل زیاد دارم! دلیل هایی که اگر نبودند شاید حالا به اینجا نمیرسیدم. به این نقطه که با وجود پول زیاد و کار موفق هیچ دلخوشی ای نداشته باشم و دلم مرگ بخواهد
تا از دست این زندگی یکنواخت و بی روح که گاه و بیگاه به خاطره ای چندش آور آلوده میشد، خلاص شوم. خاطراتی که در راس آن ها مرگ بابا قرار داشت و اصلا همان شروع همه چیز بود. سال تحصیلی اول راهنمایی ام را تمام کرده و با خوش خیالی بستنی خریده بودم تا شب دور هم بنشینیم و بخوریم و زورکی به یکی از همان طنزهای بی نمک تلویزیون بخندیم و ادای خانواده های خوشبخت را در بیاوریم.
اما هرچه به خانه نزدیک میشدم جمعیت بیشتر میشد. چطور صدای جیغ مامان را از آن فاصله تشخیص دادم؟ نمی دانم ولی چنان به سمت خانه دویدم که بستنی از دستم افتاد و بند کوله ام پاره شد. انگار کسی پیش پیش خبر مرگ بابا را در گوشم کوبیده بود که جان از تنم رفت و مقابل در خانه روی زمین افتادم. _ آخی، راحله هم اومد. _ نچ، طفلک بچه هاش. سرم پر بود از پچ پچ اطرافیان و نگاهم میخ شد به جنازه ی بابا که…