پست های ویژه
دانلود رمان حریم شیطان pdf از یاسمن بیگی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
داستان دختری که پس از مرگ نامزدش، طبق رسم خانی، مجبور می شه با برادر نامزدش ازدواج کنه، ولی… و از طرف دیگه دختری که با تمام وجودش عاشق خان سومه، ولی خان زاده اون رو ندید می گیره و با سوگلیش…
“دلارام” چمدون سنگین طرح دارم رو به زور بلند کردم و دادمش دست آریا؛ رو به مامان غر زدم: _حالا مجبور بودیم الان بریم؟ مامان در عقب ماشین رو باز کرد و نشست. _وای دلارام چقدر غُر میزنی آخه! آروم تر از قبل جوری که فقط من میشنیدم گفت: _برادر شوهرت از خارج برگشته!زشته نری استقبالش یکم سیاست داشته باش دختر! مادرشوهرا به همینجور چیزا توجه میکنن. میخوای فردا پس فردا تو دهن فامیل پر بشه دخترشون ادب نداره؟
قبلا هزاران بار این حرف هارو از مامان شنیده بودم؛ در جواب فقط پوفی کردم و سمت در جلوی ماشین رفتم. من و آریا جلو نشستیم و بعد از مامان ؛ بابا هم سوار ماشین شد و عقب کنارش نشست. _بابا… داداش بزرگتر آریا تازه فردا قراره بیاد، الان خیلی زوده که ما بریم. آریا جواب داد: _اشکالی نداره، خب اون جا همه چیز هست یکم بیشتر میمونین دیگه. _بابا اصلا شاید هیچکی نباشه. _نه داداش کوچیکه ام هست، خیالت راحت. _وای آریا…
مامان داد زد: _دلارام ساکت باش دیگه. آریا ماشین رو روشن کرد و سمت عقب برگشت. رو به مامان و بابا گفت: _مامان زشت نباشه شما و بابا عقب نشستین؟ با چشم های گرد شده از تعجب به آریا نگاهی انداختم! مامانم جواب داد: _نه پسرم این چه حرفیه، شما حواست به جاده باشه. _باشه پس ولی هروقت احساس ناراحتی کردید بهم بگید تا از صندوق عقب بالش بیارم براتون ؛ دو سه تا دونه دارم. _ممنون پسرم فعلا همه چیز خوبه…
