دانلود رمان وهم pdf از زهرا برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
نیاز مهر آرا، وکیل پایه یک دادگستری، دختری سر زنده و کله شق،برحسب یک اتفاق وارد پرونده شومی میشه که خارج شدن ازش غیر ممکنه و با خونی که ازش ریخته میشه، بازی شروع میشه… بازی ای که با خون شروع میشه و مردی که در سایه ها مثل یک مار وحشی، یک لَنسِر بزرگه!
“نیاز” دست های ترنم دور شکمم جمع شد و کمرم رو به خودش تکیه داد. سم رو روی بالا تنه پر و برجسته اش تکیه دادم و به اریس که با لبخند به فضای رستوران نگاه می کرد دوختم وگفتم: -ساکتی ارسی، یه چیزی بگو. نگاه مهربونش رو از فضای گرم رستوران گرفت و ابتدا به ترنم و بعد به من دوخت وگفت: -چی بگم؟ دست هام رو روی دست ترنم گذاشتم و با شرارت گفتم: -اتفاق خاض نیافتاده؟ مثلا خبری نیست؟ چیزی نشده که نیاز
داشته باشه من یه سرکی بکشم؟ ضرب دست ترنم محکم روی سرم نشست و ارس به قهقه افتاد و گفت: -یعنی فقط منتظری یه خبری از من بشنوی. گاهی حس می کنم منو ترغیب کردی پلیس شم تا از من اطلاعات بگیری. کف سرم رو به ارومی ماساژ دادم و با ارنجم ضربه ای به پهلوی ترنم زدم و با اخم گفتم : نه بابا ، اقا پلیسه فقط خواستم بدونم چه خبره. ترنم ضربه ارومی به شکمم زد و با تمسخر گفت: -ارواح عمه یزید. جنگل سبز چشم های ارس،
به لبخندی مزین شد و نگاه پر محبتش رو به ما دوخت اما حس می کردم فقط جسمش اینجاست و روحش اینجا نیست!!! صاف نشست و دست هاش رو، روی زانوهاش گذاشت و با علاقه خاصی نگاهم کرد و گفت: یه سوال، بین من و مثلا یه سری اطلاعات مهم کدومو انتخاب می کنی؟ قفل دست های ترنم رو باز کردم و با عجله صاف نشستم و با حالت دروغینی گفتم: -واااا، ارس این حرفا چیه؟ این سوال داره اخه؟ ابروهاش رو با استفهام جمع کرد و…