دانلود رمان ورتیگو pdf از مینو کاوری زاده برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
خوشه و همسرش در شهرک یک، زندگی عاشقانه و آرامی دارند تا اینکه، خوشه پی میبرد تمام خانوادهش تصمیم دارند او را به قتل برساند…
مستقیم به حمام رفتم و دوش مختصری گرفتم . از کمد کت و شلوار شیک و رسمی مشکی راه راه کرمی را که از روز قبل آماده کردم بودم برداشتم و پوشیدم . اول گوشواره انداختم و بعد هم زنجیر ظریف کوتاه هدیه ی تولد پارسالم، از طرف راد را به گردنم انداختم و برای آخرین بار دستی روی موهای فرم که تا شانه ام می رسید کشیدم. به خودم نگاه کردم و نفس عمیقی کشیدم… «حتما موفق میشم» کفش های مشکی پاشنه بلند نوک تیز را هم
از پایین کمد برداشتم و روی تخت نشستم و پوشیدم. دستی به پابند ظریف دور مچم کشیدم و بلند شدم و به پایین رفتم. بوی پنکیک مدهوشم کرده بود. کیف دستی کوچکم را روی اوپن گذاشتم و وارد آشپزخانه شدم. پشت راد ایستادم و دست هایم را دور شکم عضلانی اش قفل کردم و چانه ام را روی شانه اش گذاشتم: -اوووف که بوش داره دیوونه م میکنه. دستم را گرفت و آرام را از پشتش کشیدم و کمرم را به اوپن چسباند. نگاهم کرد و
گفت: -اووممم یه بوی خوشمزه تری داره از اینجا میاد! با بوسه ای که به پیشونیم زد؛ نفسم در سینه حبس شد و در عرض یک ثانیه، صدای قهقه هام بلند شد: -عزیزم ؟! سرش را کمی عقب کشید و سوالی ابرویش را بالا داد. از گوشه ی چشم به تابه اشاره کردم و لب زدم: -پنکیک ! سریع حواسش را پی تابه داد و زیر گاز تو کار را خاموش کرد. دو قدم به طرف یخچال برداشتم.صدای خوشحالش بلند شد: -نجاتش دادم! پارچ آب پرتقال را از یخچال برداشتم و…