دانلود رمان آقای خسیس pdf از وی کیلند و پنلوپه وارد برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
اولین دیدارم با بیانکا، هنگام خراب شدن آسانسور شرکت بود. اون برای مصاحبه با من اومده بود. یه گزارشگر زیبا با موهای پر کلاغی. به خاطر لباسهایی که تنم بود، فکر میکرد من یه پیک موتوری هستم. اون هیچ سرنخی نداشت که من، دِکس ترویت صاحب یک شرکت مولتی میلیاردی، تاجرِ ثروتمند و موفق، معروف به «آقای خرپول» هستم و…
“بیانکا” اون شب وقتی به تختم رفتم حس و حال خیلی خوبی داشتم. میدونم که این ها به خاطر حضور جِی بود. تا اینکه دوباره به یادم اومد که اون مردک (منظورش همون دکسِ) لعنتی من رو کلی معطل خودش کرد. گندش بزنن! بلند شدم و لپ تابم رو باز کردم تا این موضوع رو به ویراستارم بگم. مسیح! من یه ایمیل از طرف دکس ترویت داشتم. «خانم جورج عزیز، لطفا عذرخواهی من را از بابت کنسل شدن ملاقاتمان بپذیرید. این امر به دلیل یک
سری رخدادهای غیرمنتظره شخصی ایجاد شد. ارادتمند شما دکس.» جورج عزیز؟ ارادتمند؟ مردک الاغ فکر کرده با یه عذر خواهی و زبون بازی میتونه این کارش رو ماست مالی کنه؟ لغات کیبورد رو با فشار تایپ کردم. «جناب دکستر ترویت، شرایط اورژانسی شما باعث یک سری مشکالت برای من خواهد شد. ما یک قرار از قبل تعیین شده داشتیم که شما اون رو نادیده گرفتید. برای جبران میتونیم یه قرار ملاقات جدید باهم داشته باشیم.»
بعد از سی ثانیه پاسخ داد. خب مثل این که جناب مایه دار این وقت شب بیداره. «خانم جورج، همین حال چطوره؟» این مرد قاطی داره، الان ساعت یک نیمه شبه! «آقای ترویت، به هیچ عنوان الان برام مقدور نیست که برای مصاحبه بیام پیشتون. لطفا یک زمانی رو در ساعات اداری تعیین کنید.» «آقای ترویت، دوست دارید مردم چه چیزهایی رو دربارتون بدونن؟» «اینکه من رو فقط یک فردِ کت و شلواری نبینن. اینکه من از صبح زود تا آخر شب…