پست های ویژه
دانلود رمان برج زهرمار و دختر شیطون بلا pdf از کیانا بهمن زاد برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
همیشه با خودم فکر میکنم چرا یه شب گردن این پسره بیشعورو محکم با این دستام نمیگیرم تا خفش کنم از شرش خلاص بشم ولی هر بار که فکر میکنم کنارش چه قدر کیف میکنم از تصمیمم پشیمون میشم یکهو از روی تخت جستی میزنم یه جرقه بزرگ توی سرم زده شده بود. _وایسا ببینم چرا که نه؟ یه طوری این کارو میکنم که نمیره فقط زجر بکشه یا اصلا میتونم بدتر مثلا…
(آرام) _کجا بودی؟ به حرفش اصلا توجهی نکردم در واقع خیلی وقته که حرمت ها توی این خونه شکسته شده بود. از پله ها بالا رفتم که با دادش سره جام میخکوب شدم. _گفتم کجا بودی؟ اون پسره کی بود؟ پوزخندی روی لبام نشست.
پس بهش خبر داده بودن که یه پسر منو نجات داده و همون پسر منو رسونده بود با یه پوزخند گوشه لبم به سمتش برگشتم شالمو از سرم برداشتمو گفتم: _مگه برات مهمه؟ _درست حرف بزن احمق. یه پله پایین رفتمو گفتم: _چرا؟ یه پله دیگه… _چون بابامی آره؟ یه پله دیگه…
_یه بابای نامرده خیانتکار، یه پله دیگه. _یه بابایی که از سه سالگی مادرمو ازم گرفت، یه پله دیگه. _بابایی که دخترش بیست و سه سالشه اما نمیذاره آزاد باشه و آدم دنبالش میفرسته تا مراقبش باشن یا حتی اذیتش کنن؟ یه پله دیگه… _بابایی که تنها یه دختر به اسم آرام رستگار داره،
اما یه ذره بهش محبت هم نکرده؟ _کم پول به پات ریختم؟ کم سفر خارج رفتی؟ چی برات کم گذاشتم دختره چشم سفید؟ تو یه سال تو بیست بار به این کشور و اون کشور میری تا خوش بگذرونی مانعت شدم؟ آزادی یعنی چی؟ برای تو این کلمه یعنی چی؟ چی از این کلمه برات کم گذاشتم؟
