دانلود رمان شوخی pdf از دل آرا دشت بهشت برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
مهناز و سپهر که دوران شیرین نامزدی خود را می گذرانند و دغدغه های خود را دارند با دعوتنامههای عجیبی روبرو میشوند که هیچ آدرس یا شماره تماسی از فرستنده در آن موجود نیست. سپهر تمام تلاشش را می کند تا آنها را نادیده بگیرد اما مهناز وسوسه میشود که… (جلد سوم نفرین جسد)
پا تند کردم و به سمت داخل ساختمون و بعد وارد کلاس شدم. مثل روز روشن بود که الان مرادی اخبار رو برای سپهر وقتی مخابره کنه. وقتی ترانه با تاخیر بعد از من وارد کلاس شد، چند لحظه ای به صورت شادش زل زدم، چرا امروز توی راه ازم اون سوال رو پرسید؟ این که ازشون کمک می گیرم یا نه! با خودم فکر کردم نکنه ترانه ربطی به دعوتنامه داشته باشه! اما سریع این حدسو خط زدم.
ترانه هیچوقت با من چنین شوخی احمقانه ای نمی کرد. چون هم خودش از این مسائل می ترسید، هم اخلاق سپهرو می دونست. زهرا با کمی فاصله بعد از ترانه وارد شد.ترانه به من چسبید. _یا جد سادات. زارا با حرص رو بهش غرید. – دربدر گیج! ترانه کم مونده بود آستین مانتوی منو از جا بکنه. با خنده رو به زهرا گفتم: علیک سلام خوبی؟ ترانه تند گفت: باید از اول میگفتی کارتت توی دفتره.
من که علیم غیب نداشتم! زهرا اول جواب سلام منو داد بعد موهای جلوی سر ترانه رو کشید و جیغشو در آورد. _اگه جای قر و فر یکم حواستو جمع می کردی بهت گفته بودم مواظب کاغذای لای دفتر باش! با ورود استاد به کلاس ترانه نتونست جوابی بده و زهرا هم مجبور شد سمت دیگه ی من روی صندلی بشینه. بعد از استاد پسرها یکی یکی وارد کلاس شدند. سپهر این درس رو دو ترم قبل پاس کرده بود…