دانلود رمان عروسک شیطان pdf از Dreamr girl برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
من اسیر شدم… در قلمروی شیطان… راهی برای رهایی و فرار نیست… جز اسارت کشیدن…من مجبور شدم… به عروسک شیطان شدن…
“سدنا” دستای لرزونمو بالا آوردم و کمی از موهای روی صورتم کنار زدم، زیر شال مشکیم فرستادم. نگاهم هنوز از پشت شیشه به در خیره بود، همه اومده بود بغیر هاوش… همون لحظه بود که در بزرگ حیاط باز شد، تپش قلبم همزمان بالا رفت. ماشین شیک و سفید رنگی داخل شد. کمی خودمو جلو کشیدم اما شیشه های دودیش اجازه نمی داد تا شخص داخل ماشینو ببینم…
استرس و اضطراب بار دیگه تموم وجودم فرا گرفته بود. احساس
می کردم از داخل گر گرفتم اما هرم نفس هام سرد و دست و پاهام یخ زده بود. لحظه به لحظه که می گذشت حس می کردم واقعا نمیتونم باهاشون مخصوصا هاوش روبرو بشم. گوشی که توی دستم لرزید، دلم هری فرو ریخت… بدون اینکه به صفحه اش نگاه کنم میدونستم که تک عمو نوید، وقت اون رسیده بود که برم…
برم با کسایی روبروم بشم که پنج سال برای دیدنشون بیتاب بودم… پاهام که بدجور سنگین شده بودن، رو حرکت دادم. انگار به هر دو پاهام سنگ بزرگ و سنگینی وصل شده بود که به سختی قدم برمی داشتم از اون اتاق و از پله ها پایین رفتم… از همونجا با ترس و خجالت و دلتنگی نگاهم چرخوندم همه روی مبل نشسته بودند. نگاهشون روم بود با تعجب براندازم می کردن بغیر مردی که…