پست های ویژه
دانلود رمان کوازار pdf از پونه سعیدی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
کوازار روایتگر داستانی عاشقانه از دنیای فرشتگان و شیاطین است. دختری به نام ساتی که در یک شرکت برنامه نویسی کار می کند، پس از سپرده شدن پروژه ی مرموز و قدیمی نوسانات برق به شرکت شان، دست به ساخت یک شبکه ی کامل برای شناسایی انرژی های مشکوک (کوازار) که طی سال ها در قسمت های مختلف و عجیب شهر رخ می دهند، می زند.…
به سارا و خاله نگاه کردم. اما لبخندی تحویل هر دو دادم و پست وبلاگم رو ارسال کردم. نوشته بودم؛ امشب آبرانرژی رو از نزدیک تجربه کردم. درست تو خونه خودمون. حس میکنم به زودی معما کشف میشه. شرکت سر نخ های خوبی بدست آورده. یه خبر بزرگ تو راهه. معمولا چند لحظه بعد از ارسال پست وبلاگم سرخ می خوند و کامنت میذاشت. اما خبری ازش نشد. عجیب بود. حتی تاریک هم نخوند. واقعا عجیب بود. با صدای خاله گوشی رو کنار گذاشتم.
شاکی گفت -بسه دیگه ساتی جان گوشیو بزار کنار. تو که کم سرکار نیستی. با چشم هاش با سارا شاکی نگاه کرد. چشمی گفتم و سریع گوشی کنار گذاشتم. بلند شدم و گفتم: -وقت مرور آلبوم خاطراته. سارا جیغ زد نه. دوئیدم سمت اتاقم. خاله خندید و من دنبال آلبوم های قدیمی گشتم. همیشه شب های تولد آلبوم های قدیمی رو نگاه می کردیم. سارا هم همیشه حرص می خورد. چون عکس های بچگیش رو دوست نداشت. از توکمد آلبوم رو پیدا
کردم و برداشتم. اما باز خشک شدم. چون یه نگاه سنگین رو از سمت پنجره حس کردم. با اخم برگشتم سمت پنجره. می دونستم چیزی نیست و توهم باید باشه. اما اینبار با دیدن یه صورت سیاه و دو تا چشم سرخ میخکوب شدم. از شوک خشک شده بودم. پلک زدم و لحظه بعد پشت پنجره خالی بود. توهم بود؟ یا واقعیت؟ با تردید رفتم سمت پنجره. بیرون تاریک و ساکت بود. خاموش… قفل پنجره رو چک کردم و پرده رو کامل کشیدم. امشب توهم زدم…
