پست های ویژه
دانلود رمان دانشجوهای شیطون pdf از هستی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
آقا اینجا سه تا دخترا داریم… اینا همین چلغوزا. سه تا پسرم داریم… که متاسفانه ازشون رونمایی نمیشه. اینا درسته ظاهری شبیه انسان دارن… ولی سه نمونه موجودات ما قبل تاریخن که با یه سری آزمایشات درونی و بیرونی این شکلی شدن… خب… اینا طی اتفاقاتی تو دانشگاهشون با هم به جنگ برمی خیزند و معلوم نیس کی این جنگو جدال تموم میشه… و باید بگم که تمام این اتفاقات مخلوط شده با طنزها که مطمئنم خنده رو لباتون میاره…
“پگاه” بلاخره فردا شد… ینی از دیروز دل تو دلم نبودا… بلن شدم وسایله مورده نیازمو جم کردم از جمله؛ سه متر شر شره. نخ به مقداره لازم… خب همینا دیگه چیه نگا میکنین؟؟ کولمو برداشتم و زدم از اتاق بیرون… مامان و پرهام داشتن صبحونه می خوردن صدا مامانو شنیدم -خلاصه خانواده خیلی خوبین. باباتم که موافقه. بزا اینم بره سره خونه زندگیش شاید یه ذره عقل پیدا کنه. هن اینا دارن در مورده پریا حرف میزنن؟؟ غلط کردن هنو ۵ سالش نشده…
براچی من و شوور نمیدین هااا؟ مگه من چیم کم تره بعد میگن چرا دخترا میترشن. واسا ببینم. یهو مخم شروع کرد تجزیه تحلیل… اینا دارن در مورده من میحرفن؟؟؟ غلط کردن من من هنو سنی ندارم… میخوام جوونی کنم هنوز، وجدان: پگاه… -ها؟ تو چی میگی این وسط؟؟ نمیبینی میخوان منو شوور بدن؟؟ وجی: من میگم خودتو به به روانپزشک نشون بده… _هن؟! ببین با این که وجدائمی ولی چنان میزنمت که از سه ناحیه قطعه نخاع شی…
گمشو تا فکرمو علنیش نکردم… وجی: لیاقت نداری ایـش. از خیر صبونه ای که نخورده کوفتم شد گذشتم و از خونه بیرون زدم. باید به فکری برای این خاستگاره تازه وارد بکنم که کلا فکر ازدواج از سرش بره… هاهاها.. چنین آدمه خبیثی هستم من… ادامه دارد… رسیدم دانشگاه طبق قرارمون همه زود تر اومدن تو سلف پیداشون کردم سریع رفتم کنارشون نشستم: سلاااام. جوابمو دادن… سریع دس بردم لیوان قهوه کیسا رو برداشتم یه هووورت کشیدم…
