دانلود رمان اعتراف کن عاشقمی pdf از کیانا بهمن زاد برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
شخصیت های اصلی این رمان آرشام و آرمیتا هستن… یکم اوایلش از زبون سوم شخصه اما بقیش از زبون آرشام یا آرمیتا بیان میشه… آرشام و سه تا خواهر های شیطونش برای تحصیل خارج هستن… تحصیلات آرشام تموم شده و قراره برای همیشه ایران بمونه… توی همون شب اولی که آرشام و آرمیتا هم دیگرو میبینن اتفاقاتی بینشون می افته که آرشام می خواد…
(آرمیتا) ساعت دو شد و غذام آماده شد. البته هنوز تزئین دسرهام مونده و یکم گرد گیری… رفتم توی هال خوشبختانه همه جا تمیز بود و نیازی به گرد گیری نداشت… باصدای باز و بسته شدن در خونه با ترس برگشتم که آرشام و دیدم پوزخندی زد و اومد جلو گفت: چی شد؟.. لولوچه ها یاجن و روح ها اومدن بیرون تا بخورنت.. ولی تو که هنوز سالمی… پس خوبه... هنوز نخوردنت… با زدن این حرفاش خیلی عصبانی شدم و دلم میخواست چند تا
فحش رکیک بهش بزنم و جوابشو بدم… اما امان از دست روزگار چون اون ارباب بود و من خدمتکار… با بلندشدن صدای آیفون هردوتامون به سمت آیفون برگشتیم… آرشام بهم نگاهی کرد و با سرش اشاره کرد تا برم و در را باز کند… به سمت آیفون رفتم و همزمان با باز کردن در آرشام در بزرگ با ریموت زد و باز شد… خب دیگه برای چی به من گفتی آیفون و… پوووف از دست این پسر… ماشین ارباب بزرگ وارد حیاط شد آرشام اومد کنارم وایساد…
با تعجب بهش نگاه کردم… اما خب اهمیتی ندادم البته توی رفتار و عکس العملام ولی خدا میدونه توی دلم چه غوغایی بود... خواهرهای آرشام بادیدن داداششون دویدن به سمتش به خصوص آرشین خواهر دو قلو و موردعلاقه آرشام… حرکاتشون مثل دخترهای لوس و ننر نبود… فقط خدامی دونست که آرشام سه تا خواهرهاشو چه قدر دوست داره… هرسه تاشونو محکم و باهم بغل کرد آرشام کاملا شاد بود و ناراحتی و افتادن قطره اشکی که…