دانلود رمان هفت روز شاد (جلد دوم) pdf از شقایق لامعی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
تو آمدی که دنیای مرا زیر و رو کنی” میدانی اولین بار کی حس کردم که دوستت دارم؟ دوست داشتن که نه؛ میگویم “دوست داشتن”، چون نامی برای حسِ جدیدم، پیدا نکردهام. اما حس عجیبِ خوشایندی بود، که به سراغ من آمد. دلم یکجوری شد در آن لحظه؛ نمیدانم دقیقاً چهجوری اما انگار چیزی در دلم تکان خورد و بعدش یک دنیا حسهای مختلف داشتم در وجودم که نمیدانستم باید چه کارشان کنم! فکر میکنم آنچه که تکان خورد، دروازهی احساساتم بود…
نه… نه… نه! باز هم شروع کردم به قدم زدن؛ به قدم زدن که نه، به فرار کردن. هرچه میرفتم، اوضاع به جای بهتر شدن بدتر میشد. رسیدم به انتهای باغ، به آن دیوارهای کاهگلی. داشتم نفس نفس میزدم و یک سوال بدجوری در سرم وول می خورد؛ آخر چرا آنقدر ناگهانی؟ شروع کردم به صحبت کردن با خودم. این عادت را به تازگی پیدا کرده بودم؛ فکری اگر می آمد و آرامشم را تهدید می کرد، شروع می کردم به حرف زدن با خودم و خودم را آرام می کردم.
عاشقی هم یک جور تهدید بود دیگر. پس شروع کردم به انجامِ کاری که بلدش بودم؛ خودم گفتم “بیخیال دختر این فکرها دیگر چیست؟ دیوانه شده ای؟” و در جواب به خودم خندیدم؛ معلوم بود که “نه”. برای خودم دلیل تراشیدم؛ هوا زیادی خوب بود، حضورِ مونا و راستین و عاشقانه هایشان وسوسه ام کرده بود، دیدنت بعد از ماه ها دوری و بی خبری هم بی تأثیر نبود. من که از همان اولش هم از تو خوشم می آمد. حتماً با دیدنِ دوباره ات
همان حس برگشته بود و من، به اشتباه برداشتِ دیگری کرده بودم. حتماً که همین بود! سعی کردم رستای جدید را با همین افکار قانع کنم که دست از سرم بردارد اما… یک لحظه گوشت را بیاور نزدیک، میخواهم چیزی بگویم؛ “همه اش همین نبود، من واقعاً عاشقت شده بودم”.میپرسی از کی؟ نمیدانم! میپرسی کجا؟ این را هم نمیدانم. حتماً با خودت میگویی “مگر می شود؟” شده بود دیگر، اگر نشده بود که من حالا اینطور دیوانه وار عاشقت نبودم!