پست های ویژه
دانلود رمان اغوا pdf از نازنین محمد حسینی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
اغوا داستانی از دل این سرزمین. داستانی از دخترانی که راه را به بیراهه می روند و زندگی هایی از دل شهر های بزرگ. خانواده هایی درگیر در زندگی ماشینی… نیوشا دختر بیست ساله ای که در سیزده سالگی مورد تعرض کسی قرار می گیرد که فکر می کند عاشقانه دوستش دارد؛ وعده ازدواج و عشق دروغین چشم دخترک را کور می کند و او خود را مجبور به باربد می داند…
نام باربد به روی گوشی ام لحظه ای باعث شد حالتی چندش نام به صورتم بدهم و لبانم را کج کنم. ساعت از یک شب گذشته بود و هلیا با لباس خوابی که از من گرفته بود یکی از بالش هایم را بغل زده بود و در گوشه ی دیگر تخت به خواب عمیقی فرو رفته بود با وجود آنکه اظهار بی اهمیتی می کرد از برق چشمانش مشخص بود که چه ترسی در دلش پیچ میزند با نگاه به هلیا چهره ام بیشتر در هم فرو رفت، ممکن بود الان من در وضعیت هلیا باشم…
-الو سلام عزیزم… با بیخیالی چشمانم را به هم زدم و دهانی کج کردم، میدانستم نمیبیند ولی هیچ رفتار دیگری نمیتوانستم نشان دهم. تماسش هم بی اهمیت بود. باربد مرده بود و هیچگاه زنده نمیشد باربد خدای من بود و حالا برایم اندازه پشیزی ارزش نداشت. لحظه ای فکر کردم، چقد انسان ها راحت جایگاه خود را با هیچ عوض می کنند و برایت از همه چیز به بی ارزش ترین ها تبدیل می شوند. باربد برای من بی ارزش ترین نقطه ی دنیا بود
-عزیزم… چقدر آسان بود عزیزم گفتن ها و تطابق نداشتن ها! چقدر راحت بود زندگی با نقابی که هیچ شباهتی با خود واقعیت نداشت وقتی صدایی از جانبم شنیده نشد دوباره به حرف آمد -کجایی دلم برات تنگ شده؟ دروغ که ندارم دل من هم تنگ شده بود، بارید اولین کسی بود که در اوج بچگی دل به او سپردم، همه وجودم را در اختیارش قرار دادم و شد همه کسم. همه کسی که… به او مجبور بودم همین دور و برا ! تو کجایی؟ -توقع داشت…
