دانلود رمان دلوین pdf از حدیثه_ ورمز برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
هلما. دختری جسور و زرنگ که عکسهای محرمانهی اصیلزادهی بزرگ شهر ” امیرفرهام رحیمی ” را به دست میآورد و شروع به اخاذی از او می کند اما بعد از گرفتن پولی هنگفت تمامی آن عکس ها را در فضای مجازی منتشر میکند و پا روی حیثیت خانواده ی رحیمی می گذارد… اما ماجرا این جا تمام نمیشود!!! امیرفرهام خشن و عصبی در پی تلافی کار هلما جوری وانمود می کند که…
“هلما” غلتی رو ی تخت زدم و برای بار هزارم به صفحه ی گوشی خیره شدم. از هر کس خبر ی بود الى میلاد. اواخر از دست این رفتارهای ضد و نقیضش حسابی کفری شده بودم، لعنتی یعنی برایش مهم نبود از ظهر حتى تماس نگرفته بود تا این مغز مشغولی هایم را رفع و رجوع کند!؟ به شکم دراز کشیدم و گوشی را از رو ی پا تختی چنگ زدم “بهم زنگ بزن میلاد، کارت دارم”.
این آخرین باری بود پیام می دادم اگر پاسخی نمی داد نمیدانستم دقیقا چه کنم تا پسر سرسخت و یک دنده ای که با گذشت دو سال هنوز اخلاقیاتش برایم عادی نشده بود را رام کنم و به حرف بیاورم. نگاهم روی میز کامپیوتر کشیده شد. لپ تاپی که بابا نصرت برایم خریده بود، چشمک می زد لعنت به میلاد که نبودنش تمام ذوق و شوقم را کور کرده و دمغ شده بودم با پیامی که
دریافت کردم هیجان زده قفل گوشی را باز کردم. از طرف آیلار بود چهره ام در هم رفت و بی آن که حتی متن را نگاهی بیندازم گوشی را روی تخت انداختم و بلند شدم صدای شماتت گر مامان طلعت هنوز قطع نشده بود. طلایی های ریخته روی شانه هایم را با کش مهار کردم و در اتاق را گشودم. آخه حاجی این بی احترامی به ماست یعنی چی که قرار می ذارن و وقتی من انقدر تدارک دیدم…