دانلود رمان اینم مثل من باحاله pdf از مهنا برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
درباره ی دختری از خانواده ی متوسط که هیچ هنر و دانش خاصی نداره, برای اینکه سربار خانواده نباشه به دنبال شغله ولی تنها شغلی که میتونه داشته باشه رانندگی ماشین نعش کشه, یه روز که بعد از انجام وظیفش در حال برگشت از قبرستونه…
با باز شدن در از فکرو خیال بیرون اومدم. مهشید و مجیدی با لبخند وارد شدن. مهشید به سمتم اومد, گونمو بوسید, یه چک که حاوی هفت میلیون تومان بودو بهم دادو گفت: پریسا جونم, من به قولم عمل کردم, توهم باید سر حرفت بمونی, نباید درباره ی منو عشقم به کسی چیزی بگی. با خوشحالی چکو نگاه کردمو گفتم: خیالت راحت راحت. به دکتر مجیدی چشمکی زدمو گفتم: به هرحال شما جوونین باید خوش بگذرونین. قرار دادو که توی یه
پاکت در بسته گذاشته بود به سمتم گرفتو گفت: صدالبته، باید خوش بگذرونیم. راستی فردا ساعت ده صبح کارت شروع میشه، فردا ساعت ده صبح اتاق مهشید باش خودش راهنماییت میکنه. قراردادو تو کیفم گذاشتم, خداحافظی کردمو با خوشحالی به سمت بانک حرکت کردم. چکو نقد کردم, پولارو تو کیفم جا دادمو رفتم کافی نت خان داداش. پژمان پشت میزش درحال چرت زدن بود, مغازشم مثل همیشه خالی از هر جنبده ای.
وارد شدم با صدای بلند گفتم: سالم بر خان داداش عزیز تر از جان. پژمان که با سرو صدای من چرتش پاره شد ایستادو با لبخند گفت: به به, آبجی ترشیده ی خودم, خانوم می گفتین براتون گاوی گوسفندی چیزی سر ببریم, شما کجا اینجا کجا؟ -داداشی یه خبر خوب برات دارم. پژمان با ذوق بهم نگاه کردو گفت: پری پولو جور کردی؟ با افتخار نگاهش کردم.پولارو از کیفم در آوردمو به سمتش گرفتم. -اینم هفت میلیون پول رایج مملک خدمت خان داداش گل گلاب…