پست های ویژه
دانلود رمان عزازیل (جلد دوم) pdf از مرضیه اخوان نژاد برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
سه سال از پرونده ارتعاش می گذرد و آیسان همراه حامی (آرکا) و هستی در روستایی مخفیانه زندگی می کنند، تا اینکه طی یک تماسی از طرف مافوق حامی، حامی ناچار به ترک روستا و راهی تهران می شود. به امید دستگیری داریا دامون (عفریت). غافل از اینکه تمامی این جریانات فقط برای جلب توجه حامی است تا داریا بتواند به مخفیگاه آنها نفوذ کند و آیسانی که مدت طولانی در پی او بوده است را بدزد…
با صدای زنگ در ورودی، از جا برخاستم و سمت مانیتور آیفون رفت، تصویر سامان به وضوح قابل رویت بود. با همان اخم های همیشگی که مهمان صورتش بود و گویا قصد باز شدن نداشت. گوشی را برداشتم و موذیانه تعارف زدم. نمیای بالا؟ لحن زمخت و خشکش وادارم کرد تا کلافه چشم ببندم. دیر شده همین الان صدای خیلیا در اومده بیام بالا چیکار؟ زود بیا بریم. هنوز یاد
نگرفته بود چطور باید محترمانه با خانومی برخورد کند. با غیظ گوشی را سر جایش برگرداندم، کیفم را از روی کاناپه برداشتم و بعد از درست کردن شالم مقابل آینه ای که در راهروی ورودی به دیوار نصب شده بود، کفش های اسپرتم را از داخل جا کفشی برداشتم و بعد از پوشیدن شان بیرون رفتم. خدا را شکر آسانسور در همان طبقه ی دوم توقف کرده بود و نیازی نبود دقایقی را به انتظارتی بایستم.
وارد کابین شدم و کلید طبقه ی همکف را فشردم. محض اطمینان باری دیگر در آینه ی آسانسور خودم را نگریستم؛ موهایم زیر شال مخفی بودند و آرایش آن قدری نبود که صدای سامان را در بیاورد هرچند بارها و بارها آراد به او تذکر داده بود که حق دخالت در مسائل خصوصی من را ندارد و خودم هستم که انتخاب می کنم بیرون از خانه چطور لباس مونم و چطور آرایش کنم، ولی تیکه و متلک هایش…
