پست های ویژه
دانلود رمان نارگون pdf از بهاره شریفی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
رمان ویژه امروز روایت زندگی نارگون، دختری جوان و تنها که در جریان ناملایمتی های زندگی در پیله ی سنگی خودساخته اش، فرو رفته و در میان بی عدالتی ها و ناامنی های جامعه، روزگار می گذراند ، بازیچه ی بازی های عجیب و غریب دنیا که حال و گذشته ی مبهمش را بهم گره و آینده اش را رقم می زند…
آدرس را بی دردسر پیدا کرد. نگاهی به در خاکستری بزرگ انداخت و کلید را توی قفل چرخاند و در کوچکی که درست مثل در قوطی پیسی یک گوشه آن قرار داشت باز شد. تاریکی مثل سرمایی ناگهانی به سمتش هجوم آورد. چشمش جایی را نمی دید. گوشی اش را بیرون کشید و چراغ قوه را روشن کرد و به اطراف نور انداخت: -حاجی تمام زندگیت اینجاست و اینجوری سوت و کوره! یکی بیاد کل زندگیتو بار کنه بره که کسی نمی فهمه!
و نور را به اطراف گرداند و بالاخره اتاق کوچکی را گوشه محوطه باز انبار دید. به آن سمت قدم تند کرد و روی دیوار به امید پیدا کردن کلید برق نور را گرداند. بالاخره پیدایش کرد و دستش را رویش کشید. برخلاف تصورش لامپ کم نوری دایره ای به شعاع سه چهار متر را روشن کرد. نفس کلافه ای کشید و ساکش را روی زمین پرت کرد. توی دسته کلید به دنبال کلید ورودی در اتاق گشت. در اتاق آبی رنگ بود و شیشه های مشجر مربع شکل بزرگی داشت.
از توی اتاق هم تاریکی بیرون می زد. سه چهار کلید را امتحان کرد تا بالاخره در با صدای خشکی باز شد. ساکش را برداشت و با کفش وارد اتاق شد. این بار بی حوصله دستش را روی کلید برق کشید. چراغ اتاق پرنور تر بود. ساک را روی تخت یک نفره سفری گوشه اتاق پرت کرد و نگاهش را دور اتاق چرخاند. وسایل اتاق تنها همان تخت بود و یک یخچال و یک پیک نیک درب و داغان، روی دیوار کنار در ورودی یک آینه نصب شده بود که یک گوشه اش پریده بود و…
