پست های ویژه
دانلود رمان سئوگیلیم pdf از سمیرا حسن زاده برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
ال آی دختری که همسر جوانش را از دست داده و برای فرار از ازدواج اجباری که پدرش برایش درنظر گرفته به برادر شوهرش پاشا ازدواج پیشنهاد صوری را می دهد… پاشا جوانی در ظاهر سخت و سرد و جدی پیشنهادش را قبول می کند اما به یک شرط، ازدواج واقعی و دائمی…
این دو روز آن چنان در خودم و احساسات نو و جدیدم غرق شده ام که از شرایط و حال سارا بلکل غافل شده ام! کاش سارا اکنون تلفن همراهی داشت تا من با او تماس گرفته و جویای حالش می شدم. تا مجبور به رفتن به خانه ی پدری اش نشوم! ولی چه می شود به مراد علی خان گفت؟! هرچه آنه ازش خواست تا کمی کوتاه بیایید و اجازه بدهد سارا تلفن همراهی داشته باشد ولی او قبول نکرد که نکرد! کلا هرچیزی که مدرن باشد را مراد علی خان
دوست ندارد و استفاده از آن را برای اهل خانه اش تا آن جای که می تواند قدغن می کند و محدود… شال کرمی رنگم را سرم انداخته و از اتاقم خارج می شوم . کنار در ورودی چادر رنگی ام را از بالای جا کفشی برمی دارم و سر کرده از خانه بیرون میزنم… حبه ننه مشغول آب دادن به گل هایش است. صدایش می زنم: حبه ننه؟ برمی گردد و نگاهش به من چادر به سر کرده می افتد متعجب می پرسد: -کجا انشاءالله؟! میرم خونه سارا اینا…
حق به جانب نگاهم می کند و می پرسد: -خب اونجا چه خبره؟! حالت خوب شد؟! لبخند گله گشادی می زنم و لب می زنم: حبه ننه گیر نده دیگه، خوب اون موقع حالم خوب نبود… با سارا کار دارم… کاری با من ندارین؟ دست به کمر نگاهم می کند و گله مند لب می زند: مثلا اگه بگم کارت دارم، میای کمکم می کنی؟ به تیز بودنش شکی ندارم… همیشه ی خدا حرف در چنته دارد و اخلاق و رفتارش هیچ به سنش نمی خورد… در حالی که به سمت در حیاط می روم…
