دانلود رمان من آیه طوفانم pdf از سمیرا حسن زاده برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
طوفانم مرد عیاش و خوشگذرانیست که زندگی را به خوشی و تفریح میبیند،امّا یک روز در تلهای میافتد که برای او گذاشتهاند. او دختری را به انباری خانهشان میبرد تا او را بترساند ولی غافل از اینکه همهی اینها توطئه است و او قرار است به دام انداخته شود. درست سر بزنگاه پلیسها آمده و آنها را در شرایط نامناسبی دستگیر میکنند و آن دختر را به عقد دائمی طوفان در میآورند…
به محض خروج در را به آرامی میبندم تا صدایش را کسی نشنود، همین که برمی گردم چشمم به نور کم سویی که از زیر در اتاق خانجون به چشم می آید می افتد. پیداست که خانجون بیدار و مشغول عبادت است. هر چند که از خانجون جز اینکه در این ساعت بیدار و مشغول عبادت باشد توقع دیگر نمی رفت. چون خان جون دلش بند نماز صبح و خواندن زیارت عاشورا بعد نمازش است. نفس آسودهای میکشم و در دلم خدا را بابت این که
خانجون صدای گریه های پوپک را نشنیده است شکر میکنم؛ چون اگر صدای گریه های پوپک را می شنید و سروقتمان می آمد؛ هیچ کداممان، برای اشک و زاری پوپک هیچ توضیح و دلیل و برهانی در چنته نداشتیم که با آن خانجون را قانع کنیم. خانجون، زنی نسبتأ تپل و با قدی متوسط است، چشمانش به رنگ قهوه ای تیره است، با دماغ نسبتا بزرگ که تک تک فرزندان، آن دماغ گوشتی را از او به ارث برده اند. اگرچه دماغ خانجون بزرگ است و آن را به پدرم
و عموهایم و عمه ام ارث داده است، ولی در عوض نمی توان کتمان کرد که تک تکشان چشمان مشکی و ابروهای پر و پوست سفیدشان را از او به ارث نبرده اند. خانجون من، زنی به شدت معتقد و با ایمان و مذهبی است؛ طوری که همه ی ما را در راه و مسیر خودش فرا می خواند و با شرح و نشان دادن هزار و یک آیه و حدیث ما را در مواقعی که دچار مشکل شده ایم راهنمایی می کند. خانجون هر سال، ماه محرم در اتاق بزرگ های که در آن سمت حیاط است…