پست های ویژه
دانلود رمان بالاتر از سیاهی pdf از tromrat برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
رمان درمورد مردی هنرمنده که شرکت تبلیغاتی داره طی اتفاقی در گذشته حافظشو از دست داده و دنبال انتقام از عوامل و کسایی که گذشتشو ازش گرفتن طی رخدادی اتفاقی از قبل با کسی دوست میشه که براش جای خانوادش و پر میکنه خانواده ای که بهش میگن اون متعلق به هیچکس و هیچ چیزی نیست ولی انقدر مرد سرسختی هست که این چیزا مانع رسیدن به هدفش که شهرت در هنره نشه….
اصلا امشب دلم نمیخاست برم خونه، به سمت بالاترین نقطه تهران رفتم. ماشین و پارک کردم خودم لب دره وایسادم و به شهر زیر پام خیره شدم کتمو در اوردم چندتا از دکمه هامم باز کردم دلم می خاست سرما به استخونامم برسه بعد چند دقیقه تلفنم زنگ خورد با دیدن اسم مهدی چشمام و بستم الان وقتش نبود نیاز به تنهایی داشتم. _مهدی الان بیشتر از هرچیزی نیاز به شنیدن خبرای خوب دارم وگرنه خودت قطع کن. _ بهتر از خبرای خوب دارم،
شکار به تله افتاده تو چند روز آینده دادگاهش تشکیل میشه. _چی براش میبرن. _اونقدری هست که پخ پخ بشه تو نگران نباش. _میدونی که هدف اصلی من اون عفریتس که زنشه. _برا اونم که بدتر از همه شد حتی پسراشم ازش گرفتن یکی دیگه رو از لیستت خط بزن. _فردا نمیتونم ولی برا دادگاهش بیا دنبالم میخام با چشمای خودم خورد شدنشون و ببینم به خانواده اون یارو هم هرچقدر میخان بده که مبادا رضایت بدن ولی اگر خاستن موش
بدونن خودت بهتر میدونی چیکار کنی. _چشم حواسم هست راستی امروز بچشو مرده بدنیا اورد. _بدرک مهم نیست، همینطور که کارای اینو انجام میدی بعدی رو هم دنبال کن. _پیداش کردم، چطوری دخلشو بیارم؟ _خودت بهتر میدونی برا اینطور ادما چطور مرگی خوشایندتره فقط کاری کن له بشه. دستامو انقدر محکم فشار دادم که صدای تق موبایلم در اومد، درمقابل صدای خنده هیستریک مهدی رو میشنیدم که خط رو اعصابم مینداخت..
