دانلود رمان تابو شکن pdf از مهفام حصاری برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
داستانی سراسر عشق… فداکاری و از خودگذشتگی…. غرور و تعصبات پوچ و بی پایه… رسومات و عقاید های غلط… تابوهایی که زندگی را به کامشان تلخ کرده بود… تابوهایی که باید شکسته میشدن…
باورم نمیشد… من برای این مهمونی کذایی لباس پوشیده بودم… مهمونی که قرار بود برای مردنم جشن بگیرن… اونا داشتن منو زنده به گور می کردن. اونا می خواستن به زور بختی و برام رقم بزنن که من نمی خواستمش… سر و صدای مهمونا از بیرون اعصابمو متشنج می کرد… عصبی و غمگین طول و عرض اتاقو طی می کردم… هیچ راهی به ذهنم نمی رسید… من باید مثل یه برده مطیع خواسته هاشون می شدم… من باید قبول می کردم که
اونا هرطور که بخوان آ یندمو به آتیش بکشن… حتی بدون اینکه از من نظر بخوان… از ته دلم بابابزرگو نفرین می کردم… کاش میمرد!! کاش همین امشب میمرد!! اما مگه خدا صدای منو می شنید؟؟ صدای هلهله از بیرون، خبر از تموم شدن کار بود… دیگه تموم شد!!! دیگه آ ینده ی من با قلم سیاه رقم خورده بود… در اتاق باز شد و مامان با چادر گلدار قشنگش وارد شد؛ با دیدنش دوباره اشکم چکید… به سمتم اومد و آروم اشکامو پاک کرد:
-گریه نکن دیگه بشرا جان… بیا بریم… بیا مادر همه منتظر توان. گریم شدت گرفت: -مامان من نمی تونم… مامان: _صبور باش مادر… درست میشه… این حسا طبیعیه… نصف بیشترش بخاطر شرمو حیاس!! هه… شرم و حیا !!!من داشتم دق می کردم، داشتم می سوختم… و اونا این آتیشی که به جونم انداخته بودن رو میذاشتن به پای شرمو حیا !!! چادرمو روی سرم انداخت… اصلا نمی تونستم جلوی ر یزش اشکامو بگیرم، دوباره اشکامو پاک کرد…