دانلود رمان بی پروا برایت می تازم pdf از کلثوم حسینی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
لیزا شهریار وکیل تازه کاریست که از نوجوانی شیفته وشیدای مهرشاد کیانی اصل” هنرپیشه و آهنگ ساز” میشود. اما سرنوشت برایش سناریو عجیبی نوشته است. در این میان زنی وارد زندگی مهرشاد شده که زن ِ شرعی اوست و از قضا رقیب سرسخت الیزا… اما با آمدن سهیل، پسرخاله مهرشاد، ورق برمیگردد و مثلثعشقی عجیبی رخ میدهد...
چشم از کامپیوتر سفید رنگ مقابلم می گیرم با حرص پوشه طلاق متعلق به موکل خانم کیا، محکم لای انگشتانم لول می کردم و با غم و اندوه به تصویر مات تلویزیون سی دو اینچ که مجری در حال سوال کردن از محبوب دلم بود. با حسرت و سوز فراوان باخیرگی جفت چشمانم تا آخرین حدش گشاد کرده و تصویرش را با ولع تماشا می کنم آه از سینه پر دردم به قدر یک نفس و یک دم خارج شده -چی میشد اینقد معروف نبودی؟ اصلا خدا تورو چرا
اینقد خواستنی آفریده؟ در جدال با افکار درهم بودم، هنوز سر رو شانه کج کرده و مات تلویزیون بودم که صدای زنگ تلفن روی میز مرا از هوای یار بیرون می آورد، سرم را کمی مایل به راست می کنم و همزمان که نگاهم میخ لبخند جذاب و چشمان پرفروغ اش بود، بی حوصله و به زور جواب می دهم – بله ؟ نفس عمیقی و حرص دراری کشیدم -خانم کیا الآن تشریف ندارند، می خواین برای فردا وقت بدم؟ -می خواستم هرچی زودتر ببینمشون،
امکانش هست؟ خودکار و دفتر روی میز را برداشتم از رخ جناب محبوب دلم غافل می شوم. روی دفتر سر رسید تاریخ و ساعت را مشخص کنم همزمان لب تکاندم. -خب ، فردا راس ساعت سه بعداز ظهر تشریف بیارین.. لطفا شماره همراتون خانم ملکی؟ آرام و شمرده می گوید: ۳۴ ۰۹۱۲۰ همزمان که شماره را می نوشتم بی جهت سرم را تکاندم و هومی کرده با روز بخیر گفتن تلفن را قطع می کنم. دستی به پیشانی نبض گرفته ام می کشم. تا سرم را بالا می گیرم….