پست های ویژه
دانلود رمان اغواگر pdf از نیلوفر قائمی فر برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
ساسان برای گرفتن انتقام از حاج هاتف توانگر که تاجری موفق و مذهبیه دخترش ملودی حامله میکنه و درست وقتی که ملودی عاشقش شده رهاش می کنه… علی رفیعی، مردی سنتی و مذهبی که پناه ملودی ای میشه… که بخاطر بارداری نامشروع خودشو از همه غایم میکنه، دختری که با عشق اشتباه باردار شده، ملودی برای مجبور کردن علی به ازدواج صوری نقشه میکشه و وانمود میکنه بهش دست درازی کرده اما…..
من و کیانا هر دو سر میز ناهارخوری نشسته بودیم و سکوت کرده بودیم هر کدوم غرق افکار خودمون بودیم. تنها چیزی که هست درماندگی و غرق شدگی منو آرومم می کرد همین بود که علی به عنوان داماد جدید به همه معرفی بشه، فکری ناتمام و ناقص از ذهنم عبور می کرد اما به درد علی نمی خورد به قول کیانا علی شبیه هیچکس نیست، علی شبیه خودشه، منحصر به فرده، من باید از راهی به علی مشرف بشم که آمپاس بشه، آمپاس غیرتی وجدانی.
گوشی کیانا زنگ خورد هر دو از جا پریدم و کیانا گفت: -اوف!!! به گوشیش نگاه کرد و گفت :«مامانمه!» تماس با باز کرد، به بابا نگاه کردم که چشماشو ریز کرده بود به تلویزیون نگاه می کرد، یک مرتبه از جا بلند شد و پشت یه دستشو محکم به کف دست دیگش کوبید و گفت: -بخشکی شانس باز هم افت کرد که! بیشتر خودمو کش دادم تا ببینم چی می بینه، دیدم اخباره و در مورد دلار حرف میزنه. بابا بهم نگاه کرد و گفت: -اگر همین طوری افت کنه من
خیلی ضرر می کنم! – مثلا چقدر ؟۵۰۰ تا؟!بابا پوزخند زد و گفت: – ۵۰۰ تا من یه تریلی رو فروختم دلار خریدم اگه دو برابرش بهم برنگرده از کفم رفته. سری به طرفین تکون داد و گفت: – ریسک کردم این سال های اخیر زیاد ریسک می کنم! بابا مرد خوبی بود، نمیگم خطا نداره،مطهره، نه! حداقل اینکه نسبت به مامان خطا داشته. ۱۳ سال پیش بود شاید کمی کمتر یا بیشتر! من بچه بودم که مامان خودش ُبه زمین می زد، به خودش آسیب می زد…
