دانلود رمان نظر بازان pdf از مریم ثروت برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
سرمه دلداده است و دلدار… دلداده به عشق پسر دایی مهربونش یاسین… و دلدار پسر دایی دیگه اش یزدان… سرمه است و عشق یک طرفه اش به یاسینی که حتی نمیدونه این عشق وجود داره و با مهربونی های بی شمارش دل سرمه رو بیشتر از قبل مجنون میکنه… زندگی عجب بازی هایی داره… یکی عاشق و یکی فارق… یکی عاشق و دیگری مشغول اب تنی در حوضچه ی عشق دیگری…
زندگی کم کم روی خوشش را نشانم می داد… ماه ها پشت هم می گذشت… تابستان هم رو به تمامی بود و از منیت من، من جدیدی می ساخت… سرمه ای که به خاطر یاسین حتی نوع لباس و پوشش هم اختیاری نبود حالا کم کم پوست می انداخت… حالا که گاهی یواشکی و بی بهانه وقتی صدای موسیقی هدفون گوش هایم را پرکرده بود روی جدول های کنار خیابون راه میرفتم… گاهی برای دل خودم بستنی میخریدم و دلک دلک کنان از میان
عابران میگذشتم و لبخند میزدم… من دختری با کفش های کتانی شده بودم… پراز حس شیرین زندگی… کم کم خورشید هم لبخند میزد… اما شنیدن خبری از شیراز باز هم کلاف زندگیم را در هم پیچید… تو گویی سرمه ای که بیست سال پیاپی عاشق یاسین بود همچنان مثل آتش زیر خاکستر گه گاهی رخ نشان می داد وحال و هوای دلم را ابری می کرد.. -سرمه کی میای شیراز..؟ فعلا نمیتونم بیام مامان… مگه میشه؟ ناسلامتی عروسی پسر داییته…
-خب باشه… به سلامتی و دل خوش… من که نمیتونم به رئیس شرکتم بگم عروسی پسر دایی عزیزتر از جانمه و تو این حاگیر واگیر کارهای پروژه به هفته بهم مرخصی بده میخوام بزنم برقصم… خدا مرگم بده… این چه مدل حرف زدنه…؟ -خب آخه شما گیر دادی… اعصاب برای آدم نمیذاری… دو هفته است یسره زنگ میزنی کی میایی… من که همون اول گفتم نمیام… من این حرف ها حالیم نمیشه… شیش ماه رفتی نمیخوای برای پسرداییت بیایی، باشه…