دانلود رمان رخنه pdf از نگار رازقندی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
امیر حافظ یه مرد پر نفوذ و قدرتمند که ازش هر خلافی بر میاد و این دلیل بر این میشه که نیکی همسرش که تازه یک بچه یک ساله هم دارن از هم طلاق بگیرن اما حافظ به نیکی اجازه نمیده بچش رو ببینه مگر این که هر بار…
گریه هام روش تاثیری نداشت. ضربه هاش کم تر فقط صورتش هر لحظه سرخ تر میشد و تا بالاخره با هولش که داد گوشه تخت پرتم کرد. از درد توی خودم جمع شده بودم و هق هقم کل خونه رو گرفت. برام مهم نبود و فقط صدای گریه آوا که اصلا الان هیچ چیزی از ترس عربده پدرش و گریه های من بود، توی گوشم می پیچید. دست هایی رو که با طناب بسته بود رو باز کردو خواستم بلند بشم که اجازه نداد و محکم نگه م داشت. با کدوم عوضی
داری ازدواج می کنی؟ من که این حرف رو از خودم در اورده بودم و شخصی مورد نظرم نبود، حالا نمی دونستم چه جوابی بدم. -برای تو چه فرقی میکنه؟ چرا باید جواب پس بدم؟ بزار برم دیگه هم برای دیدن بچه م نمیام. دروغ می گفتم. حتی اگر خودمم می خواستم نمی تونستم از دخترم دست بکشم. دوباره خواست فریاد بزنه که صدای تقه در و گریه بچه م پژواک شد و همزمان پرستاره بی تاب پشت درب نالید: -آقا؟ آقای سلطانی… توروخدا درو باز کنید،
آوا گریه ش بند نمیاد. بی تاب از روی تخت خواستم پایین بیام که امیر حافظ اجازه نداد. – تکون نمی خوری ها! خودش پیراهنشو پوشید و درب اتاقو باز کرد. از لای درب چهره آوا رو نگاه کردم. بچم انقدر صورتش از شدت گریه قرمز شده بود که طاقتم طاق شد و از روی تخت بی توجه به بالا تنم، بلند شدم و امیر حافظو از جلوی درب پس زدم. پرستار بچه م رو گرفته بود که آوا رو از دستش گرفتم و تو روش غریدم: وقتی که بلد نیستی ازش مراقبت کنی…