دانلود رمان طراری لبخند pdf از آیدا جعفری برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
خندههایم را دادم، به بهای آغوشی که سهم دیگری شد! نزدیکترین هایم مرا فریب دادند! عشقم و بهترین دوستم!حال من بازگشتهام، برای حقی که خورده شد، معصومیتی که به بازی گرفته شد، و گذشتهای که تباه شد… خیانتی که شد دوستی که خاهر بود اما خنجر زد و با عشق و دلیل زندگی ام ازدواج کرد. این بازی را من شروع نکردم، اما من کسی هستم که پایانش میدهم….
گاهی به یک جایی از زندگی که میرسی، نه راه پس داری نه راه پیش. میمانی وسط باتلاق زندگی و فرو رفتنت را تماشا می کنی.. تماشا می کنی… بدون دست و پا زدن… بدون تلاش کردن… چون میدانی، میدانی عاقبت دست و پا زدنت… چیری جز بیشتر فرو رفتن در این باتلاق نیست من درست آنجا ایستاده بودم. آنجایی که می دانستم… عاقبتی جز غرق شدن ندارم قدم هایم را تندتر کردم. به سمت اتاق… اتاق او… اتاق قاتل آرزوهایم چند ساعت
پیش رضایی خبر داد که طرح ها را به رئیس شرکت نشان داده و او بسیار پسندیده، و از من خواست که خود به دیدنش بروم و رج به رج طرح ها را برایش توضیح بدهم. من نیز باکمال خوشنودی قبول کردم. بعد از کسب اجازه از منشی، دوتقه به در اتاقی که .تابلوی «ریاست» روی آن نصب شده بود، زدم. صدایی نشنیدم دوباره دو تقه دیگر زدم و در پس آن صدایی خسته و خشدار در تمام مغز و نورون های عصبی ام پیچید: « بفرمایید».
به خود تلقین می کردم که هیچ برایم مهم نیست دوباره دیدنش یا شنیدن صدایش، اما ندایی از ته دلم فریاد میزد این صدا تو را به لرزه می اندازد، ضربان قلبت را بالا می برد، تنت را آتش میزند! این آتش؛ آتش انتقام بود، نه چیز دیگری نمیخواستم به این حس پروبال بدهم، طوری که مانع به ثمر رسیدن نقشه هایم شود، پس بلافاصله در را باز کردم و وارد شدم. دیدمش! به خدا قسم که لحظه ای روحم از تنم جدا شد دیدم! حجم مردی سیاه پوش را که…