پست های ویژه
دانلود رمان سی سالگی pdf از نون_قاف برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
فریار پسری از خانواده ای مرفه، که همیشه هر چیزی رو که می خواسته براش اماده بوده. ولی خانواده ای سخت گیری داره، که فریار هرگز قدرت مقابله با اونها رو نداشته. و فریال، دختری از خانواده ای قدرتمند ولی از هم پاشیده، که باعث شده فریال خودش رو تو گنداب زندگی غرق کنه و گذشته ی سیاهی واسه خودش رقم بزنه. حالا رویارویی این دو نفر، و عشق بینشون چیز های زیادی می طلبه…
به خونه که رسید، اولین کاری که کرد این بود که کفشاشو دراورد و انداخت یه گوشه، پاهاش اونقدری اذیت شده بودن که حتی تو این کفشای اسپورتم دردو حس می کرد. شال و مانتوشو انداخت رو مبل و با همون لباسا ولو شد روی کاناپه. به شخص تازه وارد فکرد کرد. اعتراف کرد که آدم جذابیه. قد بلند و اندام ورزیده. به افکار پوچ جاوید خان خندید. همیشه همه ی دوست پسراشو جوری انتخاب می کرد که جاویدو عصبانی کنه…
پسر های بی شخصیت و عوضی. جوری زندگی می کرد که آمار کثافت کاریاش به گوش جاوید برسه و ترس از آبروشو دو چندان کنه. به رابطه های قبلیش فکر کرد، یکی از یکی آشغال تر. اصلا دلیل انتخابشون هم همین بود. با صدای زنگ از فکر هاش بیرون کشیده شد. سمت آیفون رفت و با دیدن تصویر پفی کرد. سمت در رفت و باز کرد. هنوز لباساشم عوض نکرده بود.چای ساز رو روشن کرد و همون لحظه پشیمون شد: اینا که واسه چای نمیان اینجا.
صداشون از دم در میومد، از آشپزخونه بلند گفت : -فقط به خاطر هیوا درو باز کردما. سیاوش با خنده رو به تازه وارد کرد: -جدی می گه ها، یه بار اومدیم باز نکرد پشت در موندیم. فریار ابرویی بالا انداخت و به خونه نگاه کرد. فریال با تعجب به فریار نگاه کرد باورش نمی شد اونم اومده باشه. عجب تازه وارد پرروییه. بذار دو بار ببینیمت بعد خودتو بنداز تو جمع. فریال با خوشرویی هیوا رو بغل کرد، تنها کسی بود که تو این جمع قبولش داشت…
