پست های ویژه
دانلود رمان شهرزاد pdf از دکتر مریم جلالی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
شهراد پسر جذاب، پولدار و البته انحصار طلبیه که سال هاست عاشق ممنوعه زندگیش شده، دختری دلبر و شیطون به نام شهرزاد که همخونه اش هست و همه حتی خود اون دختر فکر می کنند خواهر و برادر هستند و شهراد به دلیل اینکه شهرزاد نمی دونه نسبتش باهاش چیزی به جز اونیه که تو شناسنامه هاشون نوشتن، برخلاف اینکه قلبش رو بهش بدجور باخته و تموم ذهنش رو پر کرده اما مجبور به حفظ ظاهر شده…
آهنگ عوض شده بود و چند نفری برای رقص به وسط سالن آمده بودند. از میان آن ها عبور کردی و به سمت من آمدی. آن قدر نرم و خرامان قدم برمی داشتی که احساس می کردم زمین هم راه رفتنت را حس نمی کند. جلوی من که رسیدی گفتی: شهراد تو اینجایی!؟ پس چرا نیومدی پیش مهمونا!؟ بعد با نگاهی به سرتا پایم گفتی: خوش تیپ هم که کردی، دیگه نشستی اینجا و قیافه هم گرفتی که خودتو بیشتر واسه دخترا لوس کنی!؟ بعد با خنده
گفتی: همین جوریش هم چند تا از اون دخترای همکلاسیم که قبلا تو رو دم دانشگاه دیدند، واست می میرن. دیگه نیاز نیست بیشتر از این خودت رو بگیری. پاشو که شاید بتونی دختر دلخواهت رو بین این همه دختر پیدا کنی و بالاخره دوماد بشی. دوسه تاشون کیس مناسبی برات هستند. بعد دستت را به سمتم دراز کردی و با زدن چشمکی دلربا ادامه دادی: پاشو بریم تا اون پسرای به درد نخور ببینن هیچ کدوم به پای جذابیت داداش جونم نمی رسن و
هر کاری کنن مخ دخترا رو بزنن، در مقابل داداش من به هیچ جا نمی رسن. نمی دانم از اینکه مرا جذاب تر از همه می دانستی خوشحال باشم یا بابت کلمه داداش جونی که به زبان آوردی اندهگین باشم. به هر حال که تو اجازه فکر بیشتر به من را ندادی و با گرفتن دستم از جا بلندم کردی. دستانی که لمسشان برایم یک دنیا بود و برای همیشه داشتنش، حسرت می خوردم. قبل ترها شاید راحت تر دستت را می گرفتم، اما مدتی بود به خاطر اوج گرفتن احساساتم…
