دانلود رمان عمق تاریکی pdf از پریا برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
در مورد دختریه که در پونزده سالگی وارد زندگی پر پیچ و تابی میشه خیلی چیز ها رو از دست میده از جمله خودش… مجبور میشه زندگی مشترکشو با فرد دیگری شریک بشه… گرفتار گرداب طلاق میشه و وضعیت روحیش بدتر از همیشه میشه… اما زندگی رو ادامه میده تا اینکه…
یک هفته ندیدمش دیگر جای خواستن بودنش. نبودنش را می خواستم. باشد که چه یاد بلاهایی که سرم آورده بیوفتم؟ به اشپزخانه رفتم. خانه جدید بزرگ بود و جادار از همان اول دیدنش تصمیم گرفتم یگ شب زنگ بزنم و شلوغش کنم. جون می داد برای جمع هایی که حواسم را از نبودنش پرت می کرد شربت و توی لیوان ریختم و سر کشیدم. در این هوای سرد این شربت سرد محرک سرما خوردن بود. سرما خوردن را دوست داشتم چون
چشمانم قرمز میشد و بهم میومد (چشم های قرمز رو دوست دارم) سیگارو گوشه لبم گزاشتم و روی مبل لم دادم بعد از هم تا دومین سیگار مشغول لباس پوشیدن شدم تیشرت و کاپشن. موها رو گیس کردم. با گیس، روی زانو میشد. هنوز هم بعد از دو سال هر وقت که موهایم را می دید نوازشش می کرد و می گفت (اگه کوتاهش نمی کردی الان تا نوک پاهات بود گیسو کمند) نمیدانست اگر کوتاه نمی کردم از درد می مردم. از درد روحم. بیرون زدم.
حیاط و زن همسایه کنجکاو رو پشت سر گزاشتم. سر خیابون برا تاکسی دست بلند کردم. سوار شدم. ماشین سمند گوشه حیاط را راه ننداخته بودم. دلم پی لند کروز عمارت زند بود. پیاده شدم. کنار اتوبان موتور های کنار هم پارک شده را دیدم. سیگار روشن کردم و نزدیک جمع بیست و چند نفره شان شدم ساکت عادت به سلام و اعلام حضور نداشتم. پس ایستادم. خودشان کم کم متوجه شدند و نزدیکه آمدند. الناز سمتم پرید…