دانلود رمان رزیتا pdf از طوبی (مارال) برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
شهاب از اولش قاطی بود یه پا کله خراب و دیوونه و غیرتی که تو ناصر خسرو برو و بیایی داشت…تا رزیتا رو می بینه دختر لوندی که تازه از فرنگ برگشته و نمی دونه داره ناخواسته دین و ایمونش رو میبره…داره عوضش میکنه… تا اینکه شب عروسی شهاب میفهمه رزیتا کیه…میفهمه دختر کسیه که تموم عمر ازش کینه شتری داشته و حالا وقت تلافیه وقت گرفتن انتقامه…باید همون کاری رو باهاش کنه که با آمنه کرده بودن….
“رزیتا، گذشته” راننده صندوق عقب ماشینش را باز کرد و چمدان و کیفم را آن پشت گذاشت. اما یک چیزی از قلم جا افتاده بود… مثل آن کیسه… دنبال کیسه ی مشکی رنگ داروها زمین و اطرافم را گشتم و حتی نفهمیدم راننده را کنار زدم و چمدان را باز کردم و دل و روده اش را بیرون ریختم؛ ولی هیچ اثری از آن کیسه ی بزرگ و چرم نبود. با چشم هایی پر شده و مایوس و سرگیجه ای که بی موقع پیدایش شد، دستم را روی کاپوت ماشین گذاشتم و
به محض بستنش تلو تلو خوردم. راننده برادری کرد و هر دو بازوی من را گرفت و چند بار صدایم زد. آن کیسه را دزدیده بودند؟ همه ی زحماتم بر باد رفت. این همه گشتن و گرفتن کم یاب ترین دارو، هیچ و پوچ شد. حتی تصورش اعصاب خرد کن بود چه برسد به اینکه واقعیت داشته و دستم در حنا مانده بود. _خانم خوبی؟می خوای آمبولانس خبر کنم؟ ممد برو زنگ بزن چشماش سیاهی میاهی میره… بدو… دستم را روی ماشین گذاشتم و به زور سر پا شدم.
به راننده با رنگ و روی پر یده و بی حال و خسته گفتم: نمی خواد… من رو ببرین میرداماد… طوریم نیست. _مگه می شه این طوری ببرم شوما رو؟ پس میفتی نمی شه بردت بیمارستان که… خوب بودی… چی شد؟ دارو داری؟ چیزی مصرف می کنی؟ شال نخی و لیزم را که روی شانه هایم افتاده بود را سر کردم. مامور دم در فرودگاه کمین کرده که بیاید و یک گیری دهد! نفس عمیقی کشیدم و رو به راننده و همکارش که منتظر بود اتفاقی بیفتد و…