دانلود رمان آهنگ صدات pdf از مرجان جانی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
هرکسی یه گوشه داره با غم و غصه خودش کنار میاد و اون غم برای خودش بزرگه، چرا فکر می کنید فقط خودتون مشکل دارید و همه باید شمارو درک کنن و دلداریتون بدن…
جلو اینه وایسادم و به خودم نگاه کردم به خاطر خنده ارایش چشمم ریخته بود زیر چشم. مانتوم رو در اوردم و کیفم رو برداشتم و از داخلش دستمال مرطوب در اوردم و اروم سیاهی زیر چشمم رو پاک کردم. .. مارال همیشه به خاطر این وسواس بودنم غر میزنه و میگه خیلی رو اعصابم… درسته خیلی بده که انقدر رو همه چی حساسیت به خرج بدم و وسواس باشم ولی دست خودم نیست و نمیتونم تحمل کنم جایی بهم ریخته باشه
یا کثیف من حتی رو طرز لباس پوشیدن بقیه هم حساس میشم و عصبیم میکنه… بعد تموم شدن کارم از اتاق خارج شدم و همزمان با برگشتم با یه چیز سفت برخورد کردم… دستم رو گذاشتم رو پیشونیم و سرمو بلند کردم و به شخصی که بهش خورده بودم نگاه کردم و گفتم: معذرت میخوام. بدون هیچ حرفی فقط بهم زل زده بود و طوری نگام می کرد انگار روح دیده… دستم رو برداشتم و تا جایی که میشد چسبیدم به دیوار و سعی کردم رد شم و برم
ولی انقدر نزدیک بهم وایساده بود که نمیتونستم تکون بخورم. بهنام: اونجا چه خبره؟! با شنیدن صدای بهنام دوتا دستام رو روی سینه های شخص روبه روم گذاشتم و به عقب هولش دادم تا بتونم رد شم ولی دریغ از ذره ای حرکتت… _ببخشید میشه برید کنار… میخوام رد شمم… سرشو کج کرد و با چشمای ریز شده به تک تک اعضای صورتم نگاه کرد و گفت: امکان نداره… _چی امکان نداره؟!! بهنام: توتیا!! سرم رو خم کردم و با بدبختی از زیر دستش که…