دانلود pdf رمان پژواک از مهدیه افشار

دانلود رمان پژواک pdf از مهدیه افشار برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی

موهای مزاحم رابه عقب فرستادم که نگاه نکیسا هم همراه با موها به عقب رفت! سرم را کج کردم و خواستم حرفی بزنم که قبل از من گفت: موهای خودته یا به لطف مواد شیمیایی و هنر دست آرایشگراست؟ عطرین: موهای خودمه! نکیسا: موهای قشنگی داری. منم یکی رو می شناختم که موهاش به قشنگی موهای تو بود! عطرین: چرا میگی بود؟ مگه دیگه نیست؟ نکیسا: بود صرفاً برای آدمای مرده نیست. بعضی آدما هستن که هنوز زنده ان ولی اگه نباشن، خیلی بهتره! هم تورو عذاب می دن، هم خودشونو. نبودشون بهتره….

خلاصه رمان پژواک

در خانه را بستم و تکیه ام را به در چوبی و خنک زدم؛ شالم را از سرم کشیدم که موهایم مانند برق گرفته ها به هوا رفت. گیج و منگ، با قدم هایی که گویی در هوا برمی داشتم شان به سمت کاناپه رفتم. حکم بند بازی را داشتم که در حال راه رفتن روی باریک ترین طناب دنیاست ! قدم هایم همان قدر لرزش داشت که گویی به قعر جهنم سقوط میکنم. حلاجی کردن عملی که باید انجامش میدادم سخت ترین بخش هدفم بود. هنوز آنقدر وجدان

داشتم که اینکار برایم عذاب داشته باشد؛ او چقدر راحت نیشخند میزد. گام های بلند ولی سستم را در نیمه ی راه کاناپه، به سمت اتاقم کج کردم. به سمت کمد رفتم، تمام آلبوم ها را بیرون کشیدم و کف زمین ولو شدم. سرامیک های خنک هم نمی توانستند آتش وجدانم را خاموش کنند. مطمئنا، یک کوه آتش هم آنقدر شعله ور نمیسوزاند ! در آتش شعله وری که وجدانم بر پا کرده بود، در حال جزغاله شدن بودم و حتی کسی هم نبود که قطرهای آب روی این

آتش سوزان بریزد. در محاکم های ناعادلانه که شاکی اش وجدانم بود، باخته و به سوختن، محکوم شده بودم. حرکاتم دیوانه وار و هستریک بود. اولین آلبوم را باز کردم و دست سنگین خاطرات گونه های سرخ شده ام را مورد هجوم ضربات بی رحمانه اش قرار داد! با ورق زدن هر برگ از آلبوم، اتاق سردتر از قبل میشد. انگار دیوارهای یخ بسته، جلو می آمدند و نمیگذاشتند در آتش وجدانم بسوزم. شعله های سوزان، با ورق خوردن برگ های آلبوم خاموش می شدند…