پست های ویژه
دانلود رمان گیس هایت را همانجا بگذار pdf از فهیمه پوریا برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
نویسنده خانواده‌ای را روایت می‌کند که زیر سلطۀ پدری با نام خسرو، مشهور به موش قرار دارند. وی سه دختر و همسرش (لیلی) را مورد ظلم قرار می‌دهد. فرحناز و فرحروز به خاطر فرار از این شرایط، بدون آنکه اجازۀ تحصیل به آنان داده شود ازدواج کرده‌اند. اما…
خسرو پس از خروج از خانه، سوار بر موتور هوندای قدیمی اش که آفتاب و مـرور زمـان جـلای رنگ قرمز متالیکش را به صورتی رنگ پریده ای تبدیل کرده بود، ابتدا به سمت نزدیک ترین ایستگاه مترو به خانه اش رفت تا از تغییر قیمت بلیت باخبر شود. خیالش بابت عدم تغییر قیمت که راحت شد، سوار موتور شد و با آخرین سرعت ممکن به سمت شوش راند. کمی تاخیر داشت ولی فرناز باید در ایستگاه امام خمینی خط عوض می کرد و این تغییر خط
می توانست تاخیرش را جبران کند. زمانی رسید که فرناز لابلای جمعیت به سمت ایستگاه اتوبوس کیانشهر می رفت. مسیر را می شناخت، همین اتوبوس او را به دانشگاه می رساند. از همان سال که دخترک با اصرار و التماس و کتک خوردن راهی هنرستان شد، بارها و بارها تعقیبش کرده بود تا در همان فاصله ی کوتاه خانه تا مدرسه بهانه ای یافته و مانع ادامه ی تحصیلش شود، اما او همه ی آن سه سال را بدون هیچ خطا و اشتباهی گذرانده بود و حالا، طی ماه های گذشته،
همچنان خسرو امیدوار بود در راه دانشگاه آتویی به دست آورد. دانشکده ی حسابداری ویژه ی دختران بود و دقیقا جنب کلانتری، تا به حال هیچ پسری را محض شامورتی بازی آن اطراف ندیده بود اما ناامید نمی شد. آن قدر می آمد و می رفت تا گزکی به دست آورد. این دختر نباید دانشگاه را تمام می کرد و آن فوق دیپلم کوفتی را می گرفت. بعدش لابد می خواست لیسانس بگیرد با این علاقه ی بی حدش به درس و البته که این چیزها در قاموس خسرو نمی گنجید…
