پست های ویژه
دانلود رمان محبت عشق pdf از Darya برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
محبت دختر نوجوانی که مادرش را از دست داده، گریان و زار در خیابان ها زیر باران راه می رود… پسر جوانی از راه می رسد و با حرف هایش دل دختر غم دیده را آرام می کند… چند سال بعد خاطره ی آن شب بارانی، هر دو را سر وجد می آورد. شبی که برای پسر گردنبند دخترک را به یادگار دارد و برای دختر خاطره‌ای خوش…
سروش با عجله وارد خانه شد چراغ ها خاموش بود و تاریکی همه جارا در بر گرفته بود چراغ را روشن کرد و به داخل آمد محبت را افتاده بر روی مبل دید کیفش را به گوشه ای انداخت و کنار مبل او زانو زد محبت آرام چشمانش را باز کرد و سروش را رو به روی خود دید وحشت زد بر سر جای خود نشست. محبت: عین برج زهر مار بالا سرم چکار می کنی (نگاهی به ساعت کرد) این موقع خونه چکار می کنی. سروش با نگرانی: اینقدر دارم در می زنم چرا جواب نمیدی.
محبت که نگرانی را در صدای او دید دست از اذیت کردن برداشت و لبخند مهربانی به او زد و اشاره ای به پای زخمی اش کرد. محبت رفته بودم حموم که تلفن زنگ خورد تا اومدم بیرون قطع شد دوباره برگشتم تو حموم که دوباره زنگ خورد دیگه اینقد بیرون تو اومدم خسته شدم دوشمو گرفتم رو پله ها بودم که دوباره زنگ خورد من با این پا که نمی تونم عجله کنم. سروش که دست و پایش را گم کرده بود ایستاد و به من من افتاد.
سروش: من من من چرا باید نگران تو باید نگران تو باشم من فقط یکی دوبار زنگ زدم که زودی می یام خونه… محبت پات خیلی درد می کنه؟ محبت که ناراحت شده بود که سروش نگرانش نشده بود تکیه اش را به مبل داد. محبت: نه درد نمی کنه. سروش: پس چرا اخم کردی می خوای بریم درمونگاه. محبت: نه بابا فقط یک ذره درد می کنه اخمم داره دیگه یکی دو روز دیگه خوب میشه شما نگران نباشین. سروش که خیالش راحت شده بود دستی در موهایش کشید…
