دانلود رمان پاییز مرا تو رنگ بزن pdf از نصیبه رمضانی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
صارم دختر ۲۴ ساله ایی که همراه مینو مادرش زندگی بدون بابا اردشیر و خواهرش مونا را می گذرانند. خانواده پدری مارال دچار اتفاق هایی می شوند و با رفتن مارال و مینو پای مردی به قول مارال منبسط و منقبض خان به روزمره های مارال باز می شود…
صدای زنگ گوشی ام از کیف و زنگ ورودی خانه هر دو همزمان سکوت و تاریکی خانه را در هم می شکست. با گردنی گرفته و کمر خشک شده چشمم را مالیدم و خیال اینکه در خواب صدای زنگ را می شنوم. با صدای دوباره زنگ در، اطمینان بیدار بودنم به خودم ثابت شد. لادن بود که همیشه این مدلی به در می زد و همزمان زنگ در. از روی مبل پاهای در جورابم را روی سرامیک سرد گذاشتم و با لمس کلید برق کنار در ، دست دیگرم را هم دراز کردم
و با چشمی بسته و جمع شده از نور چراغ کنار کشیدم. صدای لادن که مارال نگران صدایم می کرد به گوشم خورد و من لای چشمم را باز کردم. به جای لادن چهره ی در هم و لب های به هم فشرده فریبا خواب و خماری اش را پراند. فریبا رو به لادن پر از علامت سوال تشکر کرد و داخل خانه شد. لادن از کنجکاوی که می دانستم نوک زبانش مانده بود، نتوانست به خاطر بودن چشم درشت شده ی فریبا بیشتر بماند و گوشی اش را نشانم داد.
من هم با اشاره سر، بعدی حالیش کردم و در را بستم. فریبا وسط سالن ایستاده و کفش هایش را دم در گذاشته و پاهایش روی قالیچه بود. سر پا و با توبیخ به صورت من نگاه می کرد. حرفی نزدم و سمت آشپزخانه مان که بی ریا و مثل خودم ندار بود رفتم. زیر شعله گاز رومیزی دو شعله را روشن کردم و کتری خالی را پر آب کردم. برگشتم و بشقاب پر سبزی پلو را هم از جلوی دید فریبا که هم چنان سر پا بود برداشتم. از سکوت و ندید گرفتنش، تند شد و…