دانلود رمان از هیچ تا بینهایت pdf از منیر کاظمی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
از هیچ تا بی نهایت روایتگر داستان زندگی دخترانیست در سایه تعصبات دینی، مذهبی. تعصباتی که سایه افکنده بر داستان های عاشقانه دفن شده در لایه های تاریخ، داستان زندگی خزری که با گذشته ای متفاوت از هم نوعانش پا به دانشگاه میگذارد و با پسری به اسم شاپور آشنا میشود… این آشنایی مقدمه پس لرزه های میشود که در نهایت زلزله ای عظیم در زندگی شان ایجاد میکند…
میثم هدفون گذاشته بود. نشسته بود روی صندلی استاد و سرش را با صدای موزیکی که می شنید تکان می داد. شاپور دست به سینه ایستاده بود کنار در. تکیه داده بود به ستون و بین دانشجوهایی که آرام آرام به پچ پچ افتاده بودند: نگاه میچرخاند. با دست به میثم اشاره کرد. دستش را به علامت چه خبره روی هوا تکان داد. میثم صدای گوشی را کم کرد. شاپور راه افتاد. انگشت زد روی برگه ی دختری که صندلی اول نشسته و هر چند
ثانیه بین پچ پچ کردنش با صندلی بغلی به او لبخند میزد: حواست به برگه خودت باشه. دختر ریز خندید. شاپور دست ها را پشتش گره کرد. آرام قدم می زد. به کفش دخترها نگاه می کرد. به طرح ها و رنگ ها. ” زن ها رو از کفششون باید شناخت. اگه کفشش قشنگ و تمیز بود زن زندگیه ” با یادآوری این حرف پدرش لبخند نشست روی لبش. ایستاد آخر کلاس و تکیه داد به دیوار. -هیس. بده بهش برگه ش رو. تعارف نکن راحت باش !
صدای خنده دوباره بلند شد. میثم هدفون را برداشت: -شاپور برگه این پسر کاپشن آبی رو پاره کن. خنده ها قطع نمی شد. -سرش رو برگه خودشه از اونوقت تا حالا. خر خون کلاسی؟ میان صدای خنده ها شاپور دوباره راه افتاد: -هیس .بسه دیگه. به صفحه ی گوشی اش نگاه کرد: -بیست دقیقه دیگه. دوباره ایستاد کنار در. پاهایش را از هم گشاد گذاشت مثل عقابی وقت شکار نگاه از بالای دخترها گذارند. خوب زیاد بود باب میل اما کم…