دانلود رمان راز های عقیق pdf از زهرا باقرزاده برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
دختری به اسم عقیق و عشق یک طرفه اون به پسر خاله اش به اسم هومن است و بنا به اجبار در خانه پدر بزرگ اش عنایت الله خان ساکن می شود و سوء تفاهمی که بین عقیق و شخص منفور زندگیش، بهزاد بوجود می آید پرده از رازهای از خاندان عنایت الله می گشاید…
وارد کوچه تاریک و خلوت شد، سیگاری روشن کرد و مقابل ماشین بهروز ایستاد. دستی به بدنه و کاپوت ماشین کشید. چیه بوگاتی بابات چشتو گرفته؟ -به پشت سرش برگشت که هومن دید. هومن اخم کرد و سیگار از دست بهزاد بیرون کشید. قرار شد ترکش کنی؟ -بهزاد بی تفاوت گفت فرشته می گفت تصادف کرده… چراغ اشم شکسته… باز معلوم نیست حواسش کجا بوده!؟ – هومن پوزخندی زد. شما پدر و پسر معرکه این ! …
تو که خودت بیشتر از همه باعث حواس پرتیاشی! -بهزاد چشاشو با دو انگشتش مالوند، هومن ادامه داد دکتر بهروز یکتا رئیس بیمارستان که همه مثل سگ ازش میترسن، انتر و منتر یک علف بچه اش شده! -بهزاد بلند شد اون های که جلوش مثل سگ ازش میترسن با یک استخون ام براش دم تکون میدن و واق واق میکنن… تو دیگه چرا هومن – تو که از ویرگول اضافه زندگی ما هم خبر داری. هومن دستی روی شونه اش گذاشت.
پاشو بریم تو. – سفره افطار جمع شده بود و سینی چای خوشرنگ با ظرف خرما و زولبیا وسط قالی بود. بهی با بهار داشت یواشکی پچ پچ می کرد و نگاه های پر استرس عقیق بود به مکالمه سری بین خاله و مامانش. بهزاد کله اشو بین دوتا عمه هاش گرفت با صدای زنونه گفت: اوا… خواهر… واس کی قرار زن بستونی؟ -بهی و بهار با خنده به عقب برگشتن. عقیق تو دلش غر زد از مزه پرونی های بیمزه پسر دایی اش. آخ فرشته…