پست های ویژه
دانلود رمان رستاخیز من باش pdf از زهرا باقرزاده برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
سمانه دختر سر زنده و شادی که عاشقانه پسر همسایه خانه قدیمی پدرش را دوست دارد به گونه ای که حتی از تب عشق اون توهم فرزند داشتن از او را میزند و اما فرهادی که حتی در کودکی سر سوزنی اهمیت به سمانه و او نمی داد وقتی سمانه در خانه اش را برای فرزندان خیالیشان میزد مات زیبایی و خانوم بودن او شده بود و اما فرهاد هم شکست زیادی در زندگی دیده بود آیا ممکن است سمانه را برای مرهم درد هایش برگزیند؟
با حرص فرچه رو رو قالیچه می کشید… هنوز عمه طوبی داشت گریه می کرد و باباش داشت برای خسرو شاخ و شونه می کشید. ثمین غم زده گفت: _کی فکر شو می کرد خسرو عاقبتش این بشه؟ صدای عمه طوبی رو شنید: _داداش سه بار ترکش دادم… ولی فایده نداره تمام دستش جای سوزن یک جای سالم نداره تو تنش… و دوباره هق زد. ثمین لب گزید. _بیچاره عمه! تو ذهن سمانه تمام اون اتفاق های گذشته رژه می رفت حالش بد بود یک
بغض سنگین تو گلوش بود. عمه طوبی وارد حیاط شد دماغش از گریه سرخ بود، ثمین دلجویانه گفت: _عمه جون قربونت بشم… بهش فکر نکن… عمه طوبی بیشتر گریه اش گرفت _درد بزرگی عمه… میشه فکر نکرد پسرم مثل دسته گل بود رعنا و رشید… همه دخترای فامیل ارزوشون بود زنش بشن… نفر اولی بود که رفت دانشگاه دولتی… نگاهی به قد و بالای ثمین کرد. _چقدر دلم میخواست تو عروسم بشی… ثمین خجالت زده سر پایین انداخت.
باباش عمه طوبی رو صدا زد. ثمین کنار سمانه امد: _وای این عمه چه بی ملاحظه، خدا کنه جلوی ایمان این اراجیف نگه… خوبه رو دست بابامون نموندیم و چش شیطون کور با کسایی وصلت کردیم که سرشون به تنشون بی ارزه… سمانه فرچه رو به طرفش گرفت. _مگه غیر این بود ده سال پیش براش نمیمردی؟ ثمین با حرص پا به زمین کوبید و فرچه رو گرفت _خوبه میگی ده سال پیش… بعد هم تو یک دختر تو فامیل بگو که عاشق خسرو نبوده باشه…
