پست های ویژه
دانلود رمان فردا زنده میشوم pdf از نرگس نجمی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
وارد باغ بزرگ که بشید دختری رو می بینید که با موهای گندمی و چشم های یشمی روی درخت نشسته، خورشید دختری از جنس سادگی، پای حرف هاش بشینید برای شما میگه که پا به زندگی بهمن میذاره. بهمن هم با هزار و یک دلیل که عشق به خورشید هیچ جایی در آن نداره با او ازدواج میکنه اما خورشید هیچ نصیبی از زندگی نداره جز رانده شدن و میره…
با نگاه کردن به ساعت قدیمی روی پاتختی فهمیدم برای آماده شدن نیم ساعت فرصت دارم. بی بی در را باز کرد و صدای ناله ی لولاها بلند شد. به چهارچوب قهوه ای در تکیه داد و اخم آلود نگاهم کرد. -بازم بدون ناشتایی خورشید؟ سرم را از روی کتاب ریاضی بلند کردم و کتاب را بستم. – قربونت برم بی بی جونم، می دونی که صبح ها اشتها ندارم. تکیه اش را از در برداشت و پا گذاشت روی قالیچه ی قرمز مشکی اتاق. – بیا یه لقمه برات بگیرم بخور،
ضعف می کنی تو مدرسه. مانتو را تنم کردم و در حین بستن دکمه هایش به صورت گرد بی بی نگاه کردم. – می خوام رژیم بگیرم. صدای خنده ی آرزو را از پشت پنجره شنیدم، همیشه به این جمله ی من می خندید. کوله ام را انداختم روی شانه ام و با دستانم صورت بی بی را قاب گرفتم و پیشانیش را محکم بوسیدم. -انقدر نگران من نباش بانو. دستان چروک خورده اش را گذا شت روی دست هایم و لب های صورتی رنگش روی کف دستم نشست.
-مواظب خودت باش دخترم. پر روسری اش را بوسیدم. -هستم بی بی، خداحافظ. نگاهش با من تا در اتاق کشیده شد. – به امون خدا. از در خانه بیرون آمدم و همینطور که کفش هایم را می پوشیدم به دنبال آرزو گشتم. – آرزو کجایی؟ صدایش از پشت سرم بلند شد. -دیر شد دختر.ایستادم، چشم بستم و بوی شکوفه های بهارنارنج را به سینه کشیدم. -هیچی نگو آرزو، فقط بو بکش. سرم پرت شد و چشمانم باز، داشت به سمت در خروجی می رفت…
