دانلود رمان گیسو pdf از زهرا سادات رضوی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
آریا رستگار استاد دانشگاه جدی و مغروری که بعد از سالها از آلمان به ایران اومده و در دانشگاه مشغول به تدریس میشه، با خودش عهد بسته با توجه به تجربه تلخ گذشتش دل به هیچ کس نبنده، اما همه چیز طبق نظرش پیش نمیره که یه روز به خودش میاد و میبینه گرفتار یه تار موی دانشجوی کوچولو و درس خونش شده، دانشجویی که از قضا معلم خصوصیه برادر زادشه و …
بعد از اتمام کلاس بعدی آماده شدم. آژانسی خبر کردم و به سمت دانشگاه راه افتادم. در طول مسیر تماسی با مامان هم گرفتم و با مارال هم کمی حرف زدم. پول آژانس را حساب کردم و به سمت کلاس راه افتادم. وارد کلاس شدم و با چند نفر از بچه ها سلام و علیک کردم و به سمت صندلی که اکثر مواقع جایگاه خودم بود رفتم. عجیب بود که نگین هنوز نرسیده بود. معمولا همیشه ده دقیقه تا یک ربع قبل استاد می آمد و بازار خنده و مسخره بازی
راه می انداخت. حلال زاده با سرعت در را باز کرد و از همان جا بلند به همه سلام کرد. اکثرا جوابش را دادند. چاکرمی گفت، با چشم دنبالم گشت و به سمتم امد. در همان حین که به سمت من می آمد دوتا پس گردنی نسبتا محکم هم به سعید و زهره زد که سرشان بهم خورد و دادشان در آمد. _چه معنی میده مثل غو های عاشق سرتون تو هم باشه. کاری دارین قبل اومدن به کلاس انجام بدین. اینجا مجرد نشسته، زشته، عیبه بد آموزی داره. و همزمان
لبش را گاز گرفت، صدای خنده ی اکثر بچه ها بلند شده بود. بچه ها با اخلاق نگین آشنایی داشتن و هر وقت که با کسی شوخی می کرد یا همراهی می کردن یا می خندیدن و فقط به دلقک بازی های نگین نگاه می کردند. سعید هم کم نیاورد. _تو خودت استاد مایی بانو. ما فقط داریم درس پس میدیم. نگین با پروریی تمام گفت: _من اگه استادت باشم پس از بیخ و بن اشتباه درس رو یاد گرفتی، نگاه کن مراحلش به این صورته پسرم. مرحله اول بوسیدن…