دانلود رمان عقاب بی پر pdf از دریا دلنواز برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
دختری به نام دلوینه که با مادر و برادر جوونش زندگی میکنه و با اخراج شدن از شرکتِ بیمه داییش ، با یک کارخانه لاستیک سازی آشنا میشه و تمام تلاشش رو میکنه که برای هندل کردنِ اوضاع سخت زندگیش در اون جا استخدام بشه و در این بین فرصت آشنایی با هیوا روزبهانی، رییس کارخانه رو پیدا میکنه. رییسی که…
بیسکوئیت های مادر را با انگشتان تپلش نصف پیاله می ریزد. جوری نگاهم می کند که خنده ام می گیرد: -خوشحالی عروسکی مثل من داری؟! ابرویش را بالا اندازد و با قاشق، بیسکوئیت ها را در چای حل می کند: -نه والا… خیلی ناراحتم با این رنگ مو، شکل عمه ت شدی. لقمه در گلویم می پرد و به سرفه می افتم: -به عمم توهین نکن. کم دوست داره؟ هدیه اش چشمتو بگیره یکتا! خوبه از روزی که زنجیر و گوشواره رو برات آورده، از گل و گردنت جداش نکردی.
به نگین فیروزه ی گوشواره هایش دست می کشد و میان سینه ی سفیدش، زنجیر طلای گردنبند و پلاک زیبایش برق می زند. -می خوام جمعه بگم با اون مادربزرگت پاشه بیاد اینجا… هر وقت مادربزرگ و عمه را دعوت می کند که بساط آبگوشت به راه باشد. -پس پنجشنبه، هم صبح میرم می دوم و هم غروب میرم باشگاه! برایم چشم غره میرود و شاید از روی لجبازی، لقمه ی بزرگتری برای خودش می گیرد. اگر همین مراعات ها را نمی کردم، تا الآن
شکل خودش شده بودم! یک روز در میان صبح های زود به پارک نزدیک خانه می روم و یک ساعت و نیم پیاده روی می کنم و روزهای دیگر، بعد از کارم، یک راست به باشگاه می روم. حالا با دور کمر سی و هشت، کجا رو گرفتی؟ دستم را می رسانم به پهلویش و با قلقلک های طولانی ام، انتقام تمام حرف های گفته و و ناگفته اش را می گیرم. -من سن تو بودم، یه دختر هفت ساله داشتم !! کف دستم را به پیشانی ام می کوبم تا شاید از صدای ضربه اش…