دانلود رمان عشق خاموش pdf از مریم روح پرور برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
مانلی دختر شجاعی که بعد از مرگ پدرش از تمام هست نیستش میگذره، مادر و برادرش رو از خانواده ی سرمدی دور میکنه. سینا سرمدی پسر عاشق و بی رحمی که سالها به دنبالش می گرده اما درست وقتی سر میرسه که مانلی زندگی جدیدش داره روی خوش بهش نشون میده. حسام مردی خشن و غیرتی که از بد شانسی مانلی پلیس از آب در میاد!…
با بارانی که که یکدفعه گرفت هر سه جیغ کشیدن و با عجله بلند شدن، دویدن که صدای باغبان را شنیدن: – تا شما باشید گل نچینید. مانلی نگاه آسمان بی ابر کرد و شانه هایش خمیده شد و گفت: -عه علی آقا این چه کاری بود آخه؟! -این گلا حیفه بچینید، چرا گل می چینید؟ نگار با حرص پس کله ی درسا کوبید و گفت: به این بگو علی آقا، دو دقه کنار هم هستید هی عکس میگیره
واسه اون اینستای کوفتی. درسا با لب های آویزان نگاه مانلی کرد و دستش را پشت سرش کشید گفت: -خب یادگاری میمونه دیگه. نگار اَدایش را در آورد که مانلی با خنده گفت: خسته نباشی علی آقا روز به خیر، در ضمن من این گلارو خشک می کنم نگه می دارم. علی آقا سرش را به نشانه ی تاسف تکان داد و مانلی دستانش را باز کرد بین دوستانش ایستاد د و دستش را روی کول
هر کدام انداخت و گفت: -بزنید بریم پی بدبختیمون. نگار دست بالا برد و دست روی دست مانلی گذاشت و گفت: -داری خودتو خسته می کنی مانلی. مانلی لبخند زد و گونه ی نگار را بوسید گفت: من که خسته نمیشم تازه شب میرم خونه خوابم نمیاد کلی انرژی دارم که بهتون پیام میدم. درسا کلافه گفت: الان حالیت نیست سنت بره بالا می فهمی. مانلی چند قدم خودش را جلو کشید و چرخید…