پست های ویژه
دانلود رمان لابیرنت pdf از مهین عبدی برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
دو دوست… دو پلیس… دو برادر… درگیر عشقی سوزان…بوی مرگ و خون در شعله های سوزنده باندی مهلک…داستانی که همچون نامش،پیچیدگی بسیار دارد….
دونفری که همراه سرهنگ بودند از وَن خارج می شوند؛ قدم های محکم شان را روی جاده خاکی می گذارند؛ با دستش به نیروهای یگان ویژه ای که در اطراف ویلا کمین کرده اند، اشاره می کند؛ همگی به سرعت آرایش نظامی خود را تشکیل می دهند؛ حمید آرام آرام جلوتر می رود و پشت سرش نیروهای پشتیبانی همراهی اش می کنند. در آخرین لحظه که می خواهد اشاره بزند تا وارد ویلا شوند.
علی با صدایی که هیجانش اوج گرفته و سعی در مسلط کردن صدایش می کند، می گوید: _عقاب به شاهین! عقاب به شاهین. حمید بی سیمی که به گوشش وصل شده را با انگشتش حفظ می کند. _شاهین به گوشم. علی بی معطلی می گوید. _هادی رو گرفتن… هادی لو رفته… لو رفته! آوردنش تو حیاط… دستا و چشماش بستست… هدف از استخر اومدبیرون…
بادیگاردش اسلحه گذاشته رو شقیقه هادی… جونش در خطرِ … دستور چیه؟ حمید زیر لب لعنتی ای می گوید؛ بی معطلی به سرهنگ اطلاع می دهد و کسب تکلیف می کند. سرهنگ ناصحی دستور تیر را صادر می کند. تیری که علی شلیک می کند هم زمان می شود با ورود نیروها به داخل ویلا، در یک لحظه آن فضای آرام پر می شود از صدای تیرهایی که از اسلحه ها شلیک می شود….
