پست های ویژه
دانلود رمان توهم عاشقی pdf از اکرم حسین زاده برای اندروید و کامپیوتر و PDF و آیفون، با لینک مستقیم با بهترین فونت نسخه اصلی
چشم دوخته بود به پنجره ی قدی روبه رویش، جایی آن سوی شیشه، جایی حتی فراتر از شبی که در آن بود. شبی که ستارگانش بی ریا، بی خستگی، نور می پاشیدند. شبی که انگار شب نبود. حجم وسیع روبه رویش، با آن همه چراغ، روز بود! دستانش را آرام بالا برد و سر انگشتان ظریفش را چسباند به شیشه، دلش آن سوی حفاظ را می خواست، آن سوی پنجره و شاید آن سوی شهر و دیار و مرز!
صدای شنیده شده، با تمام آھستگی اش، خلسه ای که در آن فرو رفته بود را شکست. ناخودآگاه ھینی کشید و ترسان به عقب برگشت. مردی در دو قدمی اش بود، درست پشت سرش، در فضای نیمه تاریک اتاق با آن کت و شلوار مشکی و پیراھن دودی رنگ که درست جلوی چشمش بود، زیادی وحشتناک به نظر می رسید. دست روی قلبش گذاشت و خواست عقب بکشد،
اما چسبید به شیشه. دلش تاپ تاپ تپید. بین آن ھمه غریبه، این غریبه دیگر که بود! صدایش را از استرس ناگهانی از دست داده بود. پرده اشک سریع روی چشمانش حفاظ انداخت و متعجب سرش را برای دیدن فرد روبرویش بالا کشید. از لباس هاش مقابل دیدش تا گردن پیچیده شده در کراوات و چانه مربعی و صورت اصلاح شده و گندم گون و چشمان کنجکاو.
و شاید کمی غمگینش… در آن گیر و دار اصلا از جمله ای که ادا شده بود نه چیزی فهمیده بود و نه چیزی به خاطر داشت! دست روی قلب گذاشته، منتظر بود تا این مرد احتمالا بخوردش! شاید ھم بکشتش! چشمان بی حالت مرد، کمی نرم شد. سرش را برای دیدن کوچولوی مقابلش اندکی خم کرد و پرسید: -ترسیدی؟ جمله به زبان غلیظ استانبولی ادا شده بود…
